سیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهامسیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهام، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

قاصدک دوست داشتنی من رهام

20فروردین تا امروز

سلام دوستای خوب قاصدک منو پسرم امروز اومدیم چند تا عکس بذاریم و بریم                                                            من یعنی رهام یک هفته دیگه مونده تا   5 ماهم تموم بشه ایشاا... تو بیست روز گذشته کلی کار انجام دادم که مامانم خواست خودم براتون بگم : اول اینکه روز 20 فروردین یعنی همون روزی که یک سال پیش همه خبر...
6 ارديبهشت 1392

اولین بهار با تو بودن

دوستهای خوبم ! منو قاصدکم دوباره آمدیم هر چند کمی دیر است ولی تو سال 92 برای همتون یه عالمه آرزوهای خوب داریم !!!! قاصدکم ! اولین بهار با تو بودن ؛ رنگین تر بهارم ، خوشبوترین بهارم و زیباترین بهارم است ! این بهار پر از آواز قناریهاست ؛ سر مست عطر اقاقی هاست ؛ پر از پرواز قاصدکهاست ! این بهار واقعا بهار است !!   پسرم مامانو ببخش دو ماهی می شه بهت سر نزده ؛ آخه اینقدر درگیر مواظبت از تو هستم که گاهی خودم رو هم فراموش می کنم .  دیروز یک سال از روزی که  خبر اومدنتو به دل مامان به خانواده خودم و پدر گفتیم گذشت وای که چقدر همه خوشحال شدند ! و الان 4 ماه و 8 روزه پاهای...
22 فروردين 1392

73 روزه اومدی

سلام عزیزترینم    مامان عاشقت شده خفن ستاره شبای من کم کم داره بزرگ میشه و همه رو دلبسته خودش کرده ؛ مامان دیگه جای خود داره !! دیوونه دیوونه است !! رهام دوست داشتنی من وقتی حسابی سر حال و خوشحاله اینقدر بلند جیغ می کشه که سرفه اش می گیره ، اونوقته که مامان دلش می خواد تمام هستیشو فداش کنه !!! خوابش تقریبا تنظیم شده و دیگه نصف شبها زیاد مامانو اذیت نمی کنه ؛ اما در عوض از ساعت 8 و 9 شب تا 12 و 1 بی تابی می کنه و منو پدر تمام انرژی مون رو می گذاریم تا آرومش کنیم . پسرکم از شلوغی و سر و صدا زیاد خوشش نمیاد و بعد از اینکه از جاهای شلوغ بر می گردیم 3 ، 4 ساعت می خوابه ! وروجک شیطون بلا وقتی تو گهوا...
26 بهمن 1391

پسر گل من دو ماهه شده

  سلام جان شیرین مامان                        دو ماه از تولدت گذشته و این روزها منو تو لحظه های بی تکراری رو در کنار هم می گذرونیم . مامان سعی داره از تمام لحظات با هم بودنمون لذت ببره اینقدر داشتن تو برای مامان لذت بخش و شیرینه که اصلا متوجه گذشت روزها و ساعتها نیست !                                       &...
16 بهمن 1391

روزهای قشنگ با تو بودن

  سلام عشق شیرینم پسر نانازم ! چقدر بودن در کنار تو لذت بخشه !!!!            امروز 46 روز از تولدت گذشته و من هر روز بیشتر و بیشتر عاشقت می شم ! تا حالا 5-6 بار ناخنهای دستتو  کوتاه کردم  ولی ناخنهای پات زیاد بلند نبود و من دست بهشون نزده بودم  ولی عمه مهناز دیروز اونها رو برات کوتاه کرد . اولین باری که ناخنت رو گرفتم اونها رونگه داشتم و گذاشتمشون تو جعبه جواهراتم ؛ جواهر مامان !             ...
29 دی 1391

یا ثارالله

  یا حسین  تمام هستی ام  فدایت اربعین آمد و بار دیگر یاد امام حسین (ع) و مصیبتهایش نمک به زخم دیرینه دنیا زد !! منو قاصدکم این شب غم انگیز را تسلیت می گوییم ! ...
13 دی 1391

30 روزگی قاصدکم

سلام پاره جیگر مامان ماهگرد تولدت مبارک باشه نفسم !! قاصدکم می دونی که :  یک ماهه شدی مهتاب شبهامون! یک ماهه زندگیمون با وجود تو گلستان شده مامانی!    یک ماهه که شبها تا صبح بیداریم و مامان گاهی وقتها احساس می کنه داره سرپا خوابش می بره ! اما این شب زنده داریها در کنار تو از هزار ساعت رویای شیرین براش خوشمزه تره ! یک ماهه که مامان در اوج خواب آلودگی و خستگی وقتی صدای تو رو می شنوه با اشتیاق چشماشو باز می کنه و خدارو شکر می کنه که هستی و با تمام وجود بغلت میکنه و شیرت میده                 یک ماهه که ...
13 دی 1391

سلام زندگی

سلام نفسم خوش اومدی به دنیای مامان                               روز دوشنبه 13 آذر ماه 1391 ساعت 11:20   صبح  بیمارستان پیامبران  پاییز واقعا مال ما شد     صدای گریه تو ؛ کودک ناز من درحالی در اتاق زایمان طنین انداز شد که پشت در اتاق پدر مهربون و خاله  و عمه های نازنینت لحظات پر استرس اما شیرین انتظار رو سپری می کردند . ساعت 7:30 صبح مامان جونم منو از زیر قرآن رد کرد و صدقه برامون گذاشت و مارو راه...
9 دی 1391

فردا روز دیداره

  لحظه دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام ! مستم !   امشب با خیال تو من ؛ خواب پروانه شدن می بینم ! فردا هفته 39 باهم بودنمون تموم میشه  ! و همینطور انتظار مامان و پدر و بقیه  کسانی که یه عالمه تو رو دوست دارند و برای دیدنت لحظه شماری می کنند ! امروز وقت دکتر داشتم و قرار بود به طور قطعی بهم بگه باید چکار کنم منتظر باشم تو بصورت طبیعی دنیا بیای یا سزارین کنم ؟! هر چند تصمیمم برای زایمان طبیعی قطعی بود ولی دکتر بعد از بررسی وضعیت من و تو گفت : با اینکه هفته 39 تموم شده تو اصلا نچرخیدی و من هیچکدوم از علائم زایمان رو ندارم  تازه من هم از اون دسته خانمهایی هستم که زایمان سختی  خو...
12 آذر 1391

آخرای سفر تو و پایان انتظار من

سلام دلدار دل آرام خوبی فدات بشم ؟! گل مامان شاید این آخرین پستی باشه که قبل از تولدت برات میگذارم  ! آخه دو روزه که ٣٨ هفتمون تموم شده و وارد هفته ٣٩ شدیم ؛ فردا ٩ ماه تمامه که باهم هستیم ؛ و هر لحظه ممکنه که تو تصمیم بگیری تو آسمون زندگیم به پرواز در بیای گنجشک کوشولوی من !   امروز یه حسی دارم شاید تو واقعا تصمیم داری بیای ! از همیشه افسرده ترم ؛ خوشحال ترم ، نمی دونم واقعا این حس چیه و چطوری باید توصیفش کنم ؟! دو شبه در کل ٢ساعت نخوابیدم ؛ کمی از دلیلش رو  پدر می دونه ولی نه همشو ! اما برای تو ، همشو تو دفتر نوشتم ! عوضش پدر خوب خوابید مثل همیشه !    &nbs...
9 آذر 1391