سیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهامسیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهام، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

قاصدک دوست داشتنی من رهام

ما دوباره اومدیم

  سلام تک ستاره آسمون زندگیم پسر نازنینم مامان دیگه وقت نمی کنه زیاد آپ کنه ، متاسفانه ساعت کاری ادارات خیلی طولانی شده و من وقتی می رسم خونه ساعت ٥ شده و تا تو رو از خونه عزیز بردارم و برم خونه میشه ٦ ؟؟؟ بنابراین اینقدر وقت برای انجام کارهام کم میارم که مجبورم از خوابم بزنم و تنها ٥ ساعت می تونم بخوابم ؛‌ اونم تا صبح ٤ ، ٥ بار به خاطر تو بیدار می شم ! یه عالمه کار عقب افتاده دارم که انگار هیچ وقت قرار نیست انجام بشن ؟؟!! و من همش فکرم درگیره و از نظر روحی وضعیت جالبی ندارم !! دوری طولانی مدت از تو در طول روز خیلی ناراحتم می کنه و خستگی و کار خونه و رسیدگی به تو هم جسمم رو ضعیف کرده ! تازگیها از شدت خستگی تقریبا بیشتر...
28 مهر 1392

ورود به ماه یازده

سلام گنجشکک من الهی مامان دورت بگرده هر روز و هر ساعت و هر لحظه !!! ضربان قلبم ! پاییز اومده !  پاییز فصل مدرسه ها ، رنگین ترین فصل سال ، فصل طنین دل انگیز خش خش برگها زیر پای عابران    فصل ما ، فصل من ، تو و پدر جون . هر ماه این فصل تولد یکی از ماست ! دو ماه اول پاییز سال گذشته توی دلم بودی ؛ چسبیده به قلبم . و پاییز امسال هر روز این فصل با لذت داشتن تو در حال سپری شدنه !!  روز تولد منو پدر ، تو هم هستی خدارو شکر !                                 ...
14 مهر 1392

آش دندونی و ...

  سلام گنجشک کوچولوی مامان بهانه شادیهام عاشقتم   رهام دوست داشتنی من ! قلبم ! تک ستاره آسمون زندگیم ! روز شنبه هفته گذشته تو خونه مامان گلی عزیز برات جشن  گرفتیم ! چون من اداره بودم مامان گلی و عمه ها زحمت درست کردن آش دندونی بسیار خوشمزه رو کشیدند و واقعا سنگ تموم گذاشتند . علاوه بر آش بقیه تدارکات پذیرایی هم به عهده خودشون بود خیلی به منو تو لطف کردند . الهی تو شادیهاشون جبران کنیم .  مهمونامون خانواده دو طرف بودند به اضافه چند نفر از فامیلای دور پدر. مامان گلی به همه کوچه آش داد .              مامان جون و آقاجونم و خ...
28 شهريور 1392

بعد از يك ماه و نيم غيبت

سلام قاصدکم ؛ عشق شیرینم ؛ رویایی ترین خاطره ام ؛ بارانی ترین بهارم ؛ دل انگیزترین آوازم  ؛ ضربان قلبم مامان هر روز هزار بار بیشتر از روزهای قبل عاشقته ؛ دلبستته ؛ سینه چاکته !!! عاشق خنده هات ، دلبسته گریه هات ، دیوونه نفس نفس زدنو کوبیدن پاهات رو زمین از ذوق  وقتی پتو میندازم رو سرت و باهم دالی باز می کنیم ! منو پدر هر روز خدارو به خاطر داشتن فرشته کوچولویی مثل تو شکر می کنیم و پدر، تو هر شکرش هزار بار تو رو می بوسه. سیب سرخ آرزوهام ! یه مدت نیومدم منو ببخش . و حالا که اومدم عکسی ندارم بذارم دلیل غیبت یک ماه و نیمه من : اول اینکه دوربین عکاسی و گوشی موبایلم هر دو خراب شدند و من تو این مدت متاسفانه نتون...
19 شهريور 1392

بازم پیشتم

تولد کریم اهل بیت ؛ حضرت امام حسن مجتبی (ع) مبارک باشه !!! سلام شکوفه خوش عطرم وای که برام چه روزهای پر مشغله ای ساختی با شیطنت هات وروجکم !!!         مامانی ! بالاخره مرخصی زایمان ٩ ماه شد و من تونستم بعد از اینکه یک ماه رفتم اداره مجددا بمونم پیش عشقم و تا ١٣شهریور که ٩ ماهت تموم بشه با هم هستیم .  هر چند یک ماه رو از دست دادم آخه خیلی طول کشید تا این طرح به تصویب نهایی برسه و بعد هم به ادارات و سازمانها ابلاغ بشه ؟؟؟!! ولی مهم اینه که بالاخره این مرخصی شامل حال من هم شد و روزهای زیبای با تو بودن اونهم تمام وقت باز هم ادامه داره !!  وای خدا منو اینه...
2 مرداد 1392

هفت ماهه شدی زندگیم

آرامش زندگیم هفت ماهگیت مبارک دنیای مامان ! سه روز پیش با ماه هفتم زندگیت خداحافظی کردیم و وارد ماه هشتم شدیم !! قاصدکم ! تو این هفت ماه هر روز بزرگ و بزرگتر شدی ، قد کشیدی ، تپلی شدی ، شیرین شدی ، نمکی شدی ، عسلی شدی ، گردن گرفتی ، یاد گرفتی نگام کنی  ، برام بخندی ، آواز بخونی ، دست و پاتو تکون بدی ، غلت بزنی کم کم غذا بخوری (اونم اینجوری)                                 یاد گرفتی بشینی      &nbs...
16 تير 1392

منو اینهمه دلتنگی!!!

بهار با طراوتم دلم برات پر پرررررررررررررررررر می زنه !!! آخه چطوری می تونم هر روز از تو چند ساعت دور باشم ؟؟؟!!!! تازگیها صبح که می برمت خونه عزیز گلی دنبالم گریه می کنی و من دلم ریش می شه و ای روزگار !! کلی تلاش می کنم که از خواب بیدار نشی تا شاهد نگاه معصومت وقتی ازت دور می شم نباشم ولی به محض اینکه بغلت میکنم چشمای قشنگتو باز می کنی و دلمو مهمون یه لبخند شیرین می کنی و من هزار تا ماچت میکنم و همون لحظه دلم اندازه یه کهکشان پر ستاره برات تنگ می شه !                            ...
10 تير 1392

کارهای قاصدک نیم ساله من

سلام شیرین عسل مامان پسر نازنینم مامان خیلی دلش می خواد تمام لحظاتی که کنار تو هستش رو ثبت کنه ولی واقعا وقت کم میاره ! شرمنده ام قاصدکم        در عوض امروز که 5 شنبه است علاوه بر اینکه از صبح کلی با هم بازی کردیم و خوش بودیم تصمیم دارم وبلاگتم بروز کنم . الان یه ملافه انداختم زیرت و کلی بالش هم دور و برت چیدم و با کلی اسباب بازی تا سرت گرم بشه و از من هم دور نشی تا بتونم به کارم برسم . عشق آسمونیم ! نمی دونی مامان از اینکه دو روز در هفته پیشته چقدر خوشحاله ! الهی دورت بگردم همین الان داری با صدای بلند می خندی و گاهی هم انگشتتو می کنی تو دهنت و صدایی شبیه یه یه یه از ...
6 تير 1392

6 ماه ، چقدر زود گذشت !!

سلام عزیزترینم از آخرین باری که برات نوشتم خیلی گذشته ، برای این تاخیر یک ماه و نیمه دلایل زیادی دارم  یکی اینکه با هم کلی سفر رفتیم . دیگه اینکه خیلی بغلی هستی و خیلی هم کم می خوابی اینه که وقت نمی کنم آپ کنم . 22 اردیبهشت با بابایی و دایی علی و زن دایی جون بردیمت پا بوس امام رضا (ع ) ، زیارتت قبول نفسم !                                      همسفر شدن با میوه دلم و همینطور دایی جون که اندازه تمام دارو ندارم دوستش دارم و ...
27 خرداد 1392

قاصدکم 5 ماهه شد

سلام پادشاه کوچک سرزمین قلبم ٥ ماهگیت مبارک قاصدک نازنینم ٥ ماه و ٤ روزه که من واقعا" مادر شده ام ! رهام نازنینم ! ٥ ماهه که هر صبح خورشید روی تو خونمون رو آفتابی می کنه !   دلدار دل آرام من ! پاییز و زمستانم با تو شروع شد و به پایان رسید و حالا قشنگترین بهارو در کنار تو دارم و امیدوارانه چشم انتظار فصلهای دل انگیز دیگرم تا با گذشتشون شاهد قد کشیدن و بالیدن تو باشم ! عزیزترینم ! احساس می کنم بندبند وجودم با تو پیوندی ابدی داره و بدون تو تمام هستی ام از هم گسسته خواهد شد !   و هر روز مادرانه از خدا می خوام که تو رو در کنارم نگه داره ! در این ٥ ماه عجیب د...
17 ارديبهشت 1392