فردا روز دیداره
لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام ! مستم !
امشب با خیال تو من ؛ خواب پروانه شدن می بینم !
فردا هفته 39 باهم بودنمون تموم میشه ! و همینطور انتظار مامان و پدر و بقیه کسانی که یه عالمه تو رو دوست دارند و برای دیدنت لحظه شماری می کنند !
امروز وقت دکتر داشتم و قرار بود به طور قطعی بهم بگه باید چکار کنم منتظر باشم تو بصورت طبیعی دنیا بیای یا سزارین کنم ؟!
هر چند تصمیمم برای زایمان طبیعی قطعی بود ولی دکتر بعد از بررسی وضعیت من و تو گفت : با اینکه هفته 39 تموم شده تو اصلا نچرخیدی و من هیچکدوم از علائم زایمان رو ندارم تازه من هم از اون دسته خانمهایی هستم که زایمان سختی خواهم داشت ! ولی گفت به احترام خواسته خودم یک هفته دیگه صبر می کنه !
یادم افتاد که این روزها چقدر آروم تکون می خوری و جات حسابی تنگ شده و دلم ریش میشه وقتی احساس می کنم تو سختی هستی !
بنابراین از مطب که اومدیم بیرون کمی باپدر مشورت کردیم بعد هم زنگ زدیم به خاله کوچیکه و عمه بزرگه تا کمی راهنمایی مون کنند و هردوشون نظرشون این بود که سزارین کنم ! دوباره برگشتیم پیش دکتر و اونم برای فردا بهمون تو بیمارستان پیامبران وقت داد و حالا قراره فردا دو تا خورشید آسمون مامان رو آفتابی کنه !
یکی خورشید عالمتاب آسمونها و دیگری مسافر پاییزی من که بالاخره از روی بال فرشته ها پایین میاد !
آره خورشیدم تو فردا میای ! از فردا توخونه باصفای ما صدای گریه و خنده یه فرشته کوچولو طنین انداز میشه !
وای خدایا باورم نمیشه ! قاصدکم فردا میاد ؛ فردا من واقعا مادر میشم !
تموم شد تنها بودن با تو ! تموم شد !!!!!
فردا من به جمع کسانی وارد میشم که خدا اجازه داده یکی از بهترین روزها رو تو زندگیشون تجربه کنند! خدا بهشون بهترین هدیه رو داده !
خدایا ازت ممنونم که منو لایق دریافت این هدیه کردی ! خدایا اینقدر به تو ایمان دارم ؛ اینقدر مهربونیهات رو تو لحظه لحظه زندگیم تجربه کردم که حتی ذره ای استرس و نگرانی ندارم !
خدایا تویی که منو لایق مادر شدن دانستی حتما مراقب منو قاصدکم خواهی بود ! تو لذت دوره شیرین تر از عسل بارداری رو نصیب من کردی پس کمکم کن قاصدکم رو در آغوش بگیرم و از دیدن سلامتیش نفس راحتی بکشم !
و باز کمکم کن همیشه این لطف بی انتهای تو در خاطرم بمونه و همیشه شکرگزارت باشم !
رهام مامان فردا 13 آذر ( آخرین ماه پاییز ) سفر 9 ماهه تو دقیقا در پایان هفته 39 به پایان می رسه !
الهی که قدم های کوچولوت برای دنیای مامان یک کهکشان شادی و نشاط بیاره !
پسر نازنین من ! تو پل ارتباطی منو خدای مهربونم شدی ! تو باعث شدی به قدرت و توانایی بی انتهای خالق هستی پی ببرم ! هرروز که رشد کردی و بزرگ شدی من فهمیدم که اراده و خواست خالق بی همتا خلل ناپذیره!
پسرک عزیزم ! بیا و قدمهات رو بذار روی چشمای مامان تا باورم بشه انتظارم تموم شده !
پسرم بیا که یه دنیا بوسه و نوازش در انتظار توست !
بینهایت تبریک و شادباش در انتظار توست !
و امشب نگاه بیدار دو خانواده برای منو تو از خدای مهربون سلامتی می خواهند !
امشب ضربان قلب دو تا خانواده اینجوریه
و چه خوشبختیم منو تو ! وقتی بیای اینو با تمام وجود درک خواهی کرد !
رهام عزیزم به پدر سپردم تا وقتی که به هوش بیام(آخه من خواستم که بیهوش بشم به جای بیحسی موضعی از کمر ) اگر در کنارم بود مدام در گوشم زمزمه کنه که تو سالمی ! شاید صداشو شنیدم ! دلم می خواست می تونستم طبیعی زایمان کنم تا اولین کسی باشم که تو رو می بینم و در آغوش می گیرم ولی در این زمینه زیاد خوش شانس نبودم ! شاید هم لایق نبودم !
گل خوشبوی مادر! بیا تا نفست وصله به نفس خدا و دستت تو دست فرشته هاست باهم دستهامونو بالا بگیریم و برای همه کسانی که نیازمند توجه خدای مهربون هستند دعا کنیم !
دعا کنیم خدا امام زمانمون رو هر چه زودتر بفرسته کنارمون تا شبهای دیجور این دنیا به سپیده دم مبدل بشه !
دعا کنیم همه بیماران شفا پیدا کنند !
دعا کنیم همه کسانی که دلشون قاصدک میخواد به آرزوشون برسند !
دعا کنیم هیچکس تو دنیا محتاج کسی غیر از خدا نباشه !
دعا کنیم هیچ کودکی دغدغه ای غیر از بازی و شادی نداشته باشه !
دعا کنیم آدمها با هم مهربون باشند و بی هیچ چشم داشتی به یکدیگر محبت کنند !
دعا کنیم دوستای وبلاگیمون تو زندگیشون همیشه خوش باشند و به آرزوهاشون زیر سایه لطف خدای مهربون برسند !
برای دوتا مامان بزرگ و بابا بزرگت و عمه ها و خاله ها و دایی ها و بچه هاشون دعا کنیم !
دعا کنیم تو سالم باشی و من و پدر و همه کسانی که دوستت دارند از دیدن سلامت تو خوشحال !
دعا کنیم مصلحت خداوند برای همه آدمها اون چیزی باشه که دوست دارند و ....