سیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهامسیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهام، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

قاصدک دوست داشتنی من رهام

آخرای سفر تو و پایان انتظار من

1391/9/9 10:27
نویسنده : زهرا
536 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دلدار دل آرام محصل

خوبی فدات بشم ؟!

گل مامان شاید این آخرین پستی باشه که قبل از تولدت برات میگذارم  ! آخه دو روزه که ٣٨هفتمون تموم شده و وارد هفته ٣٩شدیم ؛ فردا ٩ماهتمامه که باهم هستیم ؛ و هر لحظه ممکنه که تو تصمیم بگیری تو آسمون زندگیم به پرواز در بیای گنجشک کوشولوی من !  

امروز یه حسی دارم شاید تو واقعا تصمیم داری بیای ! از همیشه افسرده ترم ؛ خوشحال ترم ، نمی دونم واقعا این حس چیه و چطوری باید توصیفش کنم ؟! دو شبه در کل ٢ساعت نخوابیدم ؛ کمی از دلیلش رو  پدر می دونه ولی نه همشو ! اما برای تو ، همشو تو دفتر نوشتم ! عوضش پدر خوب خوابید مثل همیشه !

          

 ٩ماهه که شدی تمام زندگی مامان، تمام روز و شبم ، تمام دغدغه هام ، دلیل همه شادیها و حتی دلهره ها و نگرانی هام ،تمام آرزوی من شده دیدنت و بوییدن و بوسیدنت !

 با اومدن تو دیگه تنهایی وجود نخواهد داشت ! شاید هم دیگه هیچ چیز بدی وجود نخواهد داشت . همه چیز به رنگ گلهای بهار میشه واسه من تو این پاییز رنگ رنگ !

شاید هم با اومدنت از همیشه تنهاتر بشم ! آخه همه خیلی تو رو دوست دارند و ممکنه اینقدر به تو توجه کنند که منو یادشون بره ! الان هم گاهی وقتها احساس می کنم دلیل نگرانی خیلی ها تویی نه من ! این رو از سفارشها و حرفها و حتی از لابلای مهربونیها می فهمم ! اما مهم نیست تو برای من عزیزترینی و هر کس دوستت داشته باشه منم اونو دوست دارم !!!                                        

امروز دلم می خواد یه عالمه باهات حرف بزنم ؛ می خوام بدونی که خیلی دوستت دارم ، دوست دارم خیلی کارها برات بکنم . دلم می خواد قشنگترین روزها رو باهم داشته باشیم !

پسرکم امروز صبح رفتم رو وزنه ؛ 12کیلو تا امروز وزن اضافه کردم از اون مقداری که دکترم انتظار داشت کمتر بود . خوشبختانه  اعضای صورتم ورم نداره یا اینکه خیلی کمه ! خدا رو شکر !

بعد تولدت حتما باید حسابی ورزش کنم Jump Rope تا دوباره خوش اندام بشم  البته همه می گن دیگه هیکلم مثل سابق نمی شه ولی اگر هم نشد مهم نیست ؛ مهم اینه که تو رو دارم عشقم !

             

خورشید آسمون زندگیم ! ٩ماه زمان زیادیه ولی انتظار دیدنت آنقدر لذت بخش بود که تمام سختی ها برام مثل عسل شیرین و گوارا بود !

قبلا هم گفتم که دلم برای لحظه لحظه هایی که در وجودم رشد می کردی و بزرگ می شدی تنگ می شه ؛ برای ورجه وورجه هات ؛ برای سکسکه ها و عطسه هات زبانکده محصل

آره برای همه اون لحظه هایی که دلم رو پر از آشوب می کردی دلتنگ میشم !

دلم تنگ می شه برای شبهایی که از درد نمی تونستم بخوابم ؛ نمی تونستم به راحتی بچرخم !

دلم تنگ میشه دوباره از پله ها بالا برم و نفسم بند بیاد و بدونم که دلیل این خستگی ها تویی !

دلم برای شمارش روزها و هفته ها و ماه های با هم بودنمون تنگ میشه   

دلم تنگ میشه برای روزهایی که به خاله ها لیست خرید می دادم و خودم مجبور به استراحت بودم یا درگیر کار اداره !

حتی دلم برای روزهایی که بخاطر آماده نشدن به موقع سرویس خوابت حرص خوردم و حتی گریه کردم تنگ میشه !

خدا رو شکر بالاخره هم با کمک خانواده عزیزم ؛ بخصوص دایی نازنینت علی همه چیز همونطوری که می خواستم شد .

دلم برای شوخی های دایی احسان و تقلید راه رفتن من و همینطور سربه سر گذاشتن های محسن پسر دایی علی تنگ میشه !

دلم تنگ میشه به قول دایی احسان شکممو بغل کنم و بشینم محصل

دلم تنگ میشه برات لالایی و شعر بخونم و آرزو کنم تا می تونستم بفهمم چه عکس العملی نشون میدی ؟!!!

گلم دل مامان برای تمام روزهای شاد و حتی سخت با تو بودن تنگ میشه زبانکده محصل

                       

عشق افلاطونی من ! دیگه وقت اینه که با همه چیزهایی که برات گفتم خداحافظی کنیم ! یه خداحافظی به یاد ماندنی و شیرین !

چون این وداع شروع یه دیداره ! یه دیدار خواستنی و زیبا !

این وداع بخاطر شروع یک تولده ؛ بخاطر شروع یه زندگیه !

درسته از وجود مامان کنده میشی و میای تو بغلش ، ولی با این اومدن ذره ذره های وجودم به تو دلبسته میشن !!

شاید یه عالمه آدم مهربون دورو برمون باشند که تو به اونها هم تعلق داری ولی سهم من و پدر از همه بیشتره واین باعث میشه کمی احساس غروربکنم یه غرور خوشایند .

 ورجه وورجه هات کمتر ولی واضح تر شدند ، عاشق این تلاشهای روزهای پایانیتم عشق شیرینم !

این روزهای آخر خیلی دلم می خواد تو خونه تنها باشم ! مامانم اصرار داره بیاد مراقبمون باشه ولی من دلم نمی خواد کسی لذت روزهای پایانی باهم بودنمون رو ازم بگیره ؛ دلم می خواد تنها باشم تا بیشتر بهت فکر کنم و باهات حرف بزنم ! البته دوست داشتم پدر هم بیشتر کنارمون باشه تا اونهم شریک من تو این لحظات سخت اما شیرین باشه ! واقعا بهش احتیاج دارم ! بیشتر از هر کسی ؟؟؟!!!

دلم می خواست برم آتلیه عکس بندازم ولی پدر وقت نداشت ! حتی تو خونه هم وقت نکردیم اینکارو بکنیم ؛ اما مهم نیست همه چیز تو قلبم نقش بسته !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

الهه
9 آذر 91 10:29
مامان خانوم اشكمو دراوردي با اين نوشته هات.فكر كردم خيلي از بچه هامون دور ميشيم وقتي بدنيا بيان.


خودمم به این موضوع فکر کردم
هدیه خدا- فریماه
9 آذر 91 21:25
جه قشنگ نوشتی وچه حس قشنگیه. به امید دیدن روی ماه رهام کوچولو.


لطف داری عزیز دلم
عاشق باران
10 آذر 91 19:09
انشالله به سلامتی بگذره این روزهای پایانی...
انگار همه ی مامانا به طور غریزی شکمشون رو بغل می کنند می شینند توی دوران حامگلی
امیدوارم به زودی روی ماه رهام جونو ببینید...
این حس دوگانه ی شادی و افسردگی طبیعیه انشالله زودتر همه چی روبراه میشه با حضور شیرینش
واسه خواهر منم دعا کنید که به سلامتی فارغ بشه

حتما برای خواهرتون دعا می کنم عزیزم

مامان آراد(خاطره)
12 آذر 91 1:02
خیلی قشنگ احساساتتو به قلم مینویسی...
براتون آرزوی سلامتی دارم...انش الله که به راحتی فارق بشی و ما هم نی نیه نازو زودتر ببینیم..
راستی چرا از سیسمونیش برامون عکس نمیزاری ببینیم؟


مرسی گلم !
بزودی میذارم
مامان آراد(خاطره)
12 آذر 91 1:59
سلام...امیدوارم که حالتون خوب باشه... آراد در مسابقه نی نی فشن شرکت کرده...خوشحالمون میکنین اگه به وبلاگی که پایین براتون میزارم برین و برامون که کدمون 007 هستش رای بدین...هر وبلاگ میتونه به دو نفر رای بده... http://ninimod.niniweblog.com/post20.php
مامان رهام
12 آذر 91 10:58
سلام عزیزدلم مثل همیشه خیلی خیلی خیلی زیبا نوشته بودی گریه کردم یاد اون روزای خودم افتادم
مامان رهام
12 آذر 91 11:06
سلام زهرا جون مثل همیشه عالی نوشته بودی یاد اون روزای خودم افتادم و گریه کردم


ممنون لطف داری عزیزم
فرشته
12 آذر 91 16:52
به سلامتی انشاالله کوچولوت بیاد منم ببینمش
برای منم دعا کن...


انشاا... ممنون عزیز دلم ! منو قاصدکم برای همه دوستامون دعا می کنیم
لی لی
12 آذر 91 18:15
اِ اِ اِ پس نظر من کووووووو؟
مامان خانمی دوباره برات مینویسم
واقعا عالی مینویسی عالـــــــی
طوری کلمات رو استفاده میکنی انگار تک تک واژه رو جون میبخشی ،همیشه لذت میبرم از خوندن پست هات
همیشه سالم باشی دوست خوبم


الهی فدات ؛ به پای شما که نمی رسم عزیزم !
الهه
14 آذر 91 11:28
واي عزيزم مباركه خيلي واست خوشحالم.رهام جونو ببوس از طرف من.
تا حالا ديگه حتما روي ماهشو ديدي.عكسشو بذار توي وبت


مرسی دوست جونم!عکسشو بزودی میذارم
مامان سونیا
23 آذر 91 14:13
قدم نو رسیده مبارک چشم و دل شما روشن مامان
به زودی منتظر عکسای نی نی خوشگلمون هستیم


مرسی عزیزم ! بزودی عکساشو می ذارم