روزهای قشنگ با تو بودن
سلام عشق شیرینم
پسر نانازم ! چقدر بودن در کنار تو لذت بخشه !!!!
امروز 46 روز از تولدت گذشته و من هر روز بیشتر و بیشتر عاشقت می شم !
تا حالا 5-6 بار ناخنهای دستتو کوتاه کردم ولی ناخنهای پات زیاد بلند نبود و من دست بهشون نزده بودم ولی عمه مهناز دیروز اونها رو برات کوتاه کرد .
اولین باری که ناخنت رو گرفتم اونها رونگه داشتم و گذاشتمشون تو جعبه جواهراتم ؛ جواهر مامان !
با بابایی یک روز در میان حمومت می کنیم .
روزهای اول موقع حموم کردن صدات در نمی اومد ولی تازگی ها کمی نق می زنی ! موقع شستن هم همش زل می زنی به صورت من !
وقتی بدنت رو روغن می مالم و ماساژ می دم کیف می کنی !
الهی فدای پسر تمیزم بشم که هر بار پوشکش رو عوض می کنم باید بشورمش وگرنه خیلی بی تابی می کنه و نمی خوابه !!! به دستمال مرطوب هم حساسیت داره !!!
قطره آد با طعم شیر رو دوست داره و اگر بدون طعم باشه گریه می کنه و نمی خوره !!!
قاصدکم از روز 35 زندگیش دیگه واقعا می خنده !
رهام عزیز من این روزا سخت در تلاشه که گردن بگیره ایشاا....
حول و حوش ساعت 3 نصف شب باید پوشکت رو عوض کنم اونموقع خواب از سر هر دومون می پره و تو حسابی خوشحال و شادی و منم دلم نمیاد بخوابم و ترجیح می دم کمی با پسرم بازی کنم !
دست و پاهاتو تکون می دی و این کار بهت احساس خوبی میده ؛ صدا در میاری و سعی می کنی بخندی ؛ البته هنوز اینکارارو هماهنگ باهم انجام نمی دی و من از تماشای کارای قشنگ و ناهماهنگت هم لذت می برم هم خندم می گیره !!
وقتی ازت فاصله می گیریم با نگاهت دنبالمون می کنی !
عاشق پستونکت شدی و برای ساکت کردنت تو گهواره خیلی به کارمون میاد ! البته پدر بیشتر از من تمایل داره از این وسیله گول زننده استفاده کنه !
و حالا چند تا عکس
رهام 39 روزه
حمام 40 روزگی
کیک خوشمزه 40 روزگی که جشنشو با یکی دو روز تاخیر سه نفری گرفتیم ( منو پدر و قاصدکمون )
رهام و پستونکش
قاصدکم در 46 روزگی
محمد پسر دایی علی سعی میکنه رهام رو بخندونه و موفق شده