سیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهامسیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهام، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

قاصدک دوست داشتنی من رهام

دوباره مریض شدی

    سلام رویایی ترین واقعیت زندگیم مامانی نمی دونم چرا دوباره مریض شدی. اولش چشمات عفونت کرد بردمت  پیش دکتر تقریبا خوب شده بودی که خس خس سینه و سرفه و آبریزش بینی و تب اومد سراغت. دو شب هیچکدوممون درست و حسابی نخوابیدیم . غذا هم نمی خوردی کشتی منو . بنده خدا عزیزت هم در طول روز تمام وقتش اختصاص پیدا کرده به تو و از من هم نگرانتر بود که تو غذا نمی خوری.  با پدر و عمه فاطمه فداکار(فریادرس فک و فامیلها تو روزهای سختی شون حتی اگه یه عالمه کار داشته باشه از اونجاییکه ذاتاً فداکاره باز دریغ نمی کنه )  بردیمت پیش دکتر . اما خوب که نشدی هیچ شب چهارشنبه دمای بدنت مدام می رفت بالا تا اینکه ساعت ١ نصف...
22 دی 1392

مهارت این روزهات

  سلام شاه بیت غزل زندگیم پدر سه شنبه ٣ دی ساعت 12:30شب از کربلا برگشت. نمی دونی چکار می کردی ؟؟؟!!!؟!؟! دستتو حلقه کردی دور گردنش و همش می خندیدی . قبلش وقتی عکس پدرو بهت نشون می دادیم کتکش می زدی از بس دلتنگش بودی.    یک ساعت قبل اومدنش این تیپی رفته بودی پشت در                                                          &...
10 دی 1392

مسافر من

سلام مامانی یلدات مبارک باشه امید شب و روزم پسرکم! این روزها زیاد حوصله ندارم آخه از ٥شنبه (٢٨ آذر ) تا حالا پدر رفته سفر! می دونی کجا؟؟ کربلا و من این روزها در انتظار بازگشت مسافرم بی اندازه دلتنگم  و بی قرار ! فضای خونمون  بدون پدر هوایی برای تنفس نداره ! شبها می مونم خونه مامان جونم  یه شبهایی هم خونه عزیز . دعا می کنم پدر بزودی و بسلامت برگرده پیشمون! این اولین باریه که بعد از ازدواجمون بیشتر از دو روز از پدر دورم!!! دیروز هر کاری می کردیم نمی شد بهش زنگ بزنیم همه خانواده در تلاش بودند تا منو از نگرانی در بیارن ولی نمی شد که نمی شد !!!! داشتم از غصه می مردم! اما عوض...
1 دی 1392

نازنین یکساله

  سلام نازنین یکساله عشق افلاطونی من!  ساعت ها ، دقیقه ها و ثانیه های بودن با تو برای من سرشار خوشبختی است ،  لبریز طراوت بهار است ، رنگین تراز برگهای پاییز است . تو که آمدی من همسفر قاصدکها شدم ، همراه خورشید و ماه شدم از روزها و شبها گذشتم ، ستاره ها را شمردم . سوار ابرها شدم ، در آبی آسمان غرق شدم و به اندازه حجم بودنت نفس کشیدم ، به اندازه زیباییت خندیدم و به اندازه شیطنتهایت کودک درونم غرق در شادی شد، و به اندازه قد کشیدن هر روزت پرو بال گرفتم . تو را که از خدا هدیه گرفتم عشق در روح و جانم ریشه دواند و عاشق تر شدم . وقتی برای اولین بار صورت معصوم و آرامت را دیدم ناگهان مهربانتر شدم . صدای گر...
24 آذر 1392

دو روز تا تولدت

سلام عشق بی همتای من پسر نازم، بند دلم، سومین ماه پاییز هم اومد، ماه تولد تو، ماه هزار برابر شدن خوشبختی من، ماهی که شیرینی زندگی رو با پوست و گوشت و استخوانم لمس کردم و عشق رو در مقابل چشمانم به وضوع دیدم. آذر ماه برای من یعنی زندگی زندگی زندگی آذر برای من یعنی رهام، یعنی پسرم، یعنی آسمان، یعنی زمین، یعنی دنیا، یعنی خنده، یعنی خوشبختی و فقط دو روز دیگه مونده تا روز تولدت و هدیه تولدت سفر مشهده قراره فردا شب حرکت کنیم و روز تولدت پیش امام رضا(ع) هستیم. دو تا مامان بزرگها و آقاجونها هم باهامون میان مامانی بالاخره روز سوم آذر اولین قدمهاتو بدون ترس برداشتی هم...
11 آذر 1392

شیطون بلای مامان

سلام امید شب و روزم                                الهی دور سرت بگردم هر روز و هر ساعت و هر لحظه، وروجک شیطون بلای آتیش پاره وقتی از دست شیطنت هات موهای سرم سیخ می شه و از کله ام دود بلند می شه ، پدر بهم می گه خودت دوست داشتی بچت دیوارو راست بره بالا ! و من یاد روزهایی می افتم که آرزو می کردم تو یه عالمه شلوغ کنی و آتیش بسوزونی الان می فهمم چه اشتباهی می کردم . از بس دنبالت می دوم،به هیچ کاری نمی رسم. همش کارم این شده که تو رو از زیر مبلها در آرم، یا هی بری تو اتاقت درو ...
27 آبان 1392

بدون شرح

                                                                                                                     ...
20 آبان 1392

یک ماه تا تولد ...

  پادشاه سرزمین قلبم سلام یازدهمین ماهگرد تولدت هزار بار مبارک باشه عشقم ! خورشیدم، ماهم، مهتابم! روزها و هفته ها و ماههای در کنار تو بودن آنقدر برایم لذتبخش و زیبا بودند که گذر زمان را حس نکردم. و دوست ندارم روزهای بی تو بودن را به خاطر آورم. باورم نمی شه یازده ماه ترا درآغوش گرفتم ، بوییدم و بوسیدم. باورم نمی شه اینهمه خوشبختم! خدا رو شکر که توهستی، همیشه باش، در کنارم باش، در آغوشم باش تا آغوشم با تو آغوش مادری عاشق و بی تاب بشه. ب خند، شیطونی کن، جیغ های خوشحالی بکش تا مامان روز بروز مجنون تر بشه!            &nb...
14 آبان 1392

تولد پدر قاصدک

سلام مامانی هفتمین روز دومین ماه پاییزه،روز تولد پدر. فقط تولد تو مونده ها یه تبریک از طرف قاصدک " پدر جون ! تاپ تاپ قلبم ! بابای نازنینم تولدت مبارک " " اندازه ستاره های آسمون دوستت دارم " پدر جونم کاش امشب خونه بودی؟ یه تبریک هم از طرف مامان قاصدک رضای نازنینم! تمام هستی ام! تاج سرم! مرد خانه ام!  تنها عشق و دلدارم ! نشاط جان و روحم!   تولدت مبارک جان جان من! بعد از گذشت سه سال زندگی در کنار تو هنوز شنیدن صدای پاهات ضربان قلبم رو تندتر می کنه! امروز به مراتب از روزها و سالهای گذشته به وجودت دلبسته ترم و جنس دلبستگی ام  به زلالی آب چشمه سا...
7 آبان 1392

یه عالمه عکس

  امیدم، دلیل خنده هام، ضربان قلبم سلام گل همیشه بهارم ! دلم می خواست تمام لحظه های زندگیت رو اینجا ثبت کنم ولی برای اینکار باید بجای یک نصف شب؛ دو یا سه بخوابم. اونوقت ممکنه صبح ها خواب بمونم و فرداش تو اداره نای حرف زدن نداشته باشم و اونهمه کاری رو که ریخته رو سرم نتونم به موقع انجام بدم . همای سعادتم ، تاج سرم ! تو این چند روز دنبال یه فرصت مناسب بودم تا تعدادی از عکسهای سفر به زنجان رو بزارم ولی فرصت مناسب پیش نیومد که نیومد و حالا تو خوابیدی و ساعت ١١.٣٠ دقیقه شبه و من اومدم تا کارمو انجام بدم . فقط خدا کنه زودتر کارم تموم بشه تا بتونم کمی بخوابم :   حالا بریم سراغ عکسها زنجان - ...
7 آبان 1392