بازم پیشتم
تولد کریم اهل بیت ؛ حضرت امام حسن مجتبی (ع) مبارک باشه !!!
سلام شکوفه خوش عطرم
وای که برام چه روزهای پر مشغله ای ساختی با شیطنت هات وروجکم !!!
مامانی ! بالاخره مرخصی زایمان ٩ ماه شد و من تونستم بعد از اینکه یک ماه رفتم اداره مجددا بمونم پیش عشقم و تا ١٣شهریور که ٩ ماهت تموم بشه با هم هستیم .
هر چند یک ماه رو از دست دادم آخه خیلی طول کشید تا این طرح به تصویب نهایی برسه و بعد هم به ادارات و سازمانها ابلاغ بشه ؟؟؟!! ولی مهم اینه که بالاخره این مرخصی شامل حال من هم شد و روزهای زیبای با تو بودن اونهم تمام وقت باز هم ادامه داره !! وای خدا منو اینهمه خوشبختی !!!!!!!!!!!!!
رهامم ، دیگه بدون تکیه به چیزی به راحتی می شینی ؛ سینه خیز می ری ؛ دس دسی کردن رو فراموش کردی و کلا بی خیالش شدی ؟! دیگه با روروئکت کنار اومدی و وقتی میگذارمت توش اعتراضی نمی کنی و تازه کلی هم خوشحال می شی ، باهاش به همه جای خونه سفر می کنی !!
هر چیزی که دستت بیاد می کنی تو دهنت مخصوصا پتو و لباساتو ؛ امروزهم داشتم نماز می خوندم مهرو برداشتی و کردی تو دهنت !
تازگی ها اینقدر به پدر وابسته شدی که وقتی از در میاد تو تا دستاشو بشوره و بیاد بغلت کنه کلی نق میزنی و گاهی هم گریه می کنی ! خوش به حال پدر ! وقتی تو براش دست و پا می زنی قیافش دیدنیه !
تو رو سوار گردنش می کنه و تو خونه می چرخونه و تو می زنی زیر آواز
در طول روز اینقدر باهم بازی می کنیم که من دیگه نای راه رفتن برام نمی مونه و هزار ماشاا... تو اصلا خسته نمی شی ، وقتی توپ بازی می کنیم توپ رو با پات می زنی و وقتی می ره زیر مبل سریع می شینی و گمونم فکر می کنی چطوری خودتو بهش برسونی
امروز در ورودی آپارتمانمون رو باز گذاشته بودم و داشتیم بازی می کردیم که توپت رفت جلوی در و تو وقتی درو باز دیدی بدون توجه به توپ سعی کردی بری بیرون از خنده مرده بودم الهی فدات بشم پس فرق بیرون و توی خونه رو هم فهمیدی ؟!!
وقتی می خوابی هزار بار دور ٣٦٠ درجه می زنی مثل بچگی خودم که هر وقت از خواب بیدار می شدم می دیدم یک کیلومتر از رختخوابم دور شدم
رهام و عرشیا (الهی فدای دو تاتون بشم خودم تنهایی )
به قول خاله جون (مامان عرشیا) خاطرت خیلی عزیزه که عرشیا بهت سواری داده !!!
الهی بگردم چقدر خسته شده !!