مهارت این روزهات
پدر سه شنبه ٣ دی ساعت 12:30شب از کربلا برگشت. نمی دونی چکار می کردی ؟؟؟!!!؟!؟! دستتو حلقه کردی دور گردنش و همش می خندیدی . قبلش وقتی عکس پدرو بهت نشون می دادیم کتکش می زدی از بس دلتنگش بودی.
یک ساعت قبل اومدنش این تیپی رفته بودی پشت در
عزیز دلم وقتی آب می خوای به لیوان اشاره می کنی.
وقتی گرسنته می گی هَمّ.
وقتی خوابت میاد : ....
دیگه مفهوم حرفهایی رو که می زنیم می فهمی . وقتی می گم یه چیزیو ببر بده به کسی می بری بهش میدی.
می تونی دست ، پا ، چشم و موهاتو نشون بدی
تا جوراب می بینی میذاریش روی پات و می گی اِه اِه (فرقی هم نداره جوراب کی باشه).
ناخن گیر هم که می بینی برمی داری میذاریش روی انگشت پات و بازم می گی اِه اِه
کنترل تلویزیون رو میگیری به طرف تی وی و دکمه هاشو می زنی و ... .
گوشی تلفن رو کلاً از جا می کنی و باخودت می بریش اینور و اونور و .
کافیه یه موسیقی بشنوی خودتو تکون تکون میدی
و تا صدای مداحی می شنوی سینه می زنی وقتی صدای اذان یا قرآن میاد دستتو میذاری روی گوشت و می خونی . فدات بشم پسرک موقعیت شناس من
از وقتی که یاد گرفتی راه بری دیگه زیاد تو بغل نمی مونی و خودتو آویزون می کنی به سمت زمین و دوست داری خودت راه بری.
وقتی دلت می خواد بازی کنی می دویی میری میشنی یه گوشه و هی می خندی و وانمود می کنی میخوای فرار کنی و به شیوه خودت مارو وادار می کنی دنبالت کنیم و من میام می گیرمت و حسابی می چلونمت و تو قهقهه می زنی و من دلم میخواد فدات بشم هزار بار.
وقتی تلفن زنگ می زنه یا صدای زنگ در میاد می پری میای بغلم و ازم می خوای برم گوشی تلفن یا آیفون رو بردارم.
کاربرد شونه و برس رو بخوبی می دونی و تازگیهای سعی می کنی موهای بقیه رو هم برس بکشی.
بای بای کردن و نوازش کردن و بوسیدن رو یاد گرفتی .
" در حال بوسیدن آقا جون "
عاشق بازی با توپ هستی و هر چیزی رو هم که شبیه توپ گرده (مثل پرتقال، سیب، گوجه فرنگی و .... ) با قدرت می کوبی زمین و می گی اَااَاَ
نمی دونم چرا دوست داری توپت رو بندازی زیر مبل یا کابینت و بعد دراز بکشی رو زمین و سعی کنی درش بیاری وقتی هم که موفق نمیشی نق می زنی و به من نگاه می کنی!!
وقتی یه اتفاق غیر منتظره می افته می گی اَاَ (خاموش شدن تی وی، لباسشویی، و ...)
اول اسم هر چیزیو می گی البته چیزهایی که با الف یا ب شروع می شن. به آقا می گی آ ، به عرشیا می گی عَ و ...
وسط شیر خوردن انگشتت رو می کنی تو دهنت و وقتی من درش میارم غش غش می خندی و کارت رو تکرار می کنی.
جرات ندارم هیچ بچه ای رو بغل کنم زود اعتراض می کنی و حالت گریه به خودت می گیری ( فدای اون حسادتت بشم که منو فقط واسه خودت میخوای)
یه روز شال گردنت رو انداختم دور گردنم گریه کردی (مالشم می شناسه جوجه ! عزیز می گه هر وقت پتوتو می اندازه روی پاش تو میای می کشیش و می گی اِ )
خاله مهری بارونی منو پوشیده و تو با ناراحتی و عصبانیت گرفتی و کشیدیش دورت بگردم که مال مامان رو هم میشناسی.
از خانمهای مو بلند خیلی خوشت میاد.
عاشق دکمه لباسی ، تا حالا دکمه چند تا از لباسهامو کندی.
موقع شیر خوردن با زنجیر یا گوشوارم بازی می کنی و من مجبورم هی گردنمو خم کنم تا دستت برسه به گوشواره هام.
از وقتی راه می ری شبها از درد پاهات زار می زنی، با چشم بسته پاهاتو میاری می کنی تو دهنت و این بی قراریت منو دیوونه می کنه! پاهاتو ماساژ می دم ولی فایده نداره.
وقتی نماز می خونیم میای می شینی روبرومون و منتظر می شی تا مهرو بذاریم زمین ، شیرجه می زنی با یه حرکت برش می داری و می بری ، وروجک فرار می کنی تا نتونیم ازت بگیریم .
یه روزلیمو ترش رو برداشتی و ....
ول کن هم نبودی به زور ازت گرفتمش.
دایی احسان هم که .... (الهی فدای داداش گلم بشم )