سیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهامسیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهام، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه سن داره

قاصدک دوست داشتنی من رهام

درد دلهای مادرانه

سلام پروانه کوچولوی مامان من از دیروز به خاطر اجلاس غیر متعهدها (جلسه مسئولین کشورمون با مسئولین کشورهای دیگه ) تعطیلم ؛ خیلی خوشحالم  امروز عصر با پدر اول میریم پیش دکترم برای چکاب ماهانه بعد هم خونه مامان جونم تا جمعه ؛ وای که چقدر تعطیلات خوبه!!!                                                  منو تو نزدیک هفته است که شب و روز باهمیم ! فقط خودم و خدای مهربون می دونیم که ...
8 شهريور 1391

اسم قشنگ قاصدک مامان

سلام نفسم امیدوارم بهت تو هفته 25 زندگیت تو دل مامان خوش بگذره دارو ندارم !!!        اینقدر ورجه وورجه می کنی  که می خوام فدات بشم ! احساس میکنم داری باهام حرف می زنی ، قبلا بیشتر صبحها که تو اداره پشت میزم نشستم شیطونی می کردی و تو ماشین و موقع حرکت ساکت بودی  ولی تازگی بعد از ظهرها که پدر میاد دنبالم دم اداره ، به محض اینکه سوار ماشین می شم شروع می کنی به خودنمایی ، الهی فدات ! فکر کنم شنیدن صدای پدر باعث می شه ابراز وجود کنی ، وقتی به پدر می گم یه عالمه بیشتر از من قربون صدقت می ره ! من ميگم من فداي قاصدكم پدر مي گه نخير من فداش ب ش م . سر اينكه كدوم يكي مون فدات بشه ...
3 شهريور 1391

تولد یکسالگی وبلاگ قاصدکم

سلام گل همیشه بهار مامان ! تولد یکسالگی وبت مبارک باشه مامانی ! پارسال تو یه همچین روزهایی بود که این وبلاگ رو برات درست کردم ؛ اولین مطلبی هم که برات نوشتم عنوانش بود " این انتظار شیرین " اونروز نمی دونستم پایان انتظارم کی خواهد بود  و انتظار دیدن و بغل گرفتنت کی تموم می شه و حالا به اراده خدای مهربون تو داری بیست و چهارمین هفته زندگیت رو تو دل مامان سپری می کنی  و این انتظار برام خیلی شیرین تر از انتظاریه که سال  گذشته داشتم !  امروز بودنت رو با تمام وجودم احساس می کنم و می دونم که چیزی نمونده تا قاصدک دوست داشتنی مو بغل کنم ! عزیز دلم ! انتظار شیرین امروز...
26 مرداد 1391

شب بخیر ستاره آسمونم

سلام مامانی ، خوبی پسرم ؟!!!  معلومه که خوبی عشق مامان ! همین الان هم داری حسابی تو دل مامان بازی شادی می کنی    دلم می خواست می تونستم هزار تا بوست کنم ، قورتت بدم ! ولی فعلا فقط می تونم یه بوس انگشتی بکنم !  و به قول عرشیا پسر خاله مهری قورتت هم که قبلا دادم   دو روز دیگه مونده تا ٢٣ هفتگی نازناز مامان تموم بشه ! می بینی قاصدکم چقدر زود زود داری بزرگ می شی !؟           گلم خیلی خوابم میاد    ولی پدر همش بهم می گه قاصدک باهات قهره ، چرا دیر به دیر بهش سر می زنی !؟ با اینکه می دونه فرصت نمی کنم . امان از دست ا...
22 مرداد 1391

بازم سلام

سلام عشق شیرینم قاصدکم این روزها مامان با شیطونی هات عالمی داره که نگو ! الهی دورت بگردم که هر لحظه مامانو بیشتر دلبسته خودت می کنی      الهی نیاد روزی که تو نباشی عشقم !!!   قاصدک مامان ، پسر نازم ، مامانو ببخش که دیر به دیر به وبت سر می زنه ! مامانو ببخش که ماه رمضون اومد و وقت نکرد چیزی دربارش برات بنویسه ! آره گل خوشبوی باغ زندگی مامان ، امروز ١٦ روز از ماه رمضون گذشته ، ماه مهمونی خدای مهربون ، ماهی که خدا از همیشه بیشتر به بنده هاش توجه و لطف داره ، ماهی که پر از نور و نعمته ، ماهی که آدم خوبهای دنیای مامان خوبتر می شن و آدمهایی هم که کمی از خدا فاصله گرفته اند فرصت دار...
15 مرداد 1391

تولد اشکان

سلام دوستای ناناز من   حالتون خوبه !؟   امروز بالاخره مامانم فرصت کرد عکسای تولد اشکان کوچولو (نوه عمه رقیه ، عمه بزرگمو ) براتون بذاره .                 تولد اشکان کوچولو ٢٥ تیر ماه بود . و جشن تولدش تو خونه آقا بزرگ برگزار شد . آخه اشکان و مامان و بابائیش تو یه شهر دیگه زندگی می کنند و اون روزها مهمون ما بودند و این باعث شد که منم بتونم تو اولین سالگرد تولدش شرکت کنم   این دومین باره که مامان و بابام منو می برند جشن تولد ، اولیش تولد آرشیدا بود و حالا تولد اشکان . تو هر دو تاش خیلی بهم خوش گذشت .  حالا...
6 مرداد 1391

خبر جدید

سلام من همون کودکی هستم که مامانم قبل از تولدم به خاطر عشق زیادش به قاصدکها اسممو قاصدک گذاشت و تا آخر عمرش من قاصدکش خواهم بود مهم نیست پسر هستم یا دختر !!! مامان تقریبا یه ماه پیش رفته بود یه جایی تا از من عکس بگیرند که مطمئن بشن سالم هستم ، اونجا جنسیت من قابل تشخیصه ، البته بیشتر مواقع نمیشه تا قبل از چهار ماهگی این موضوع رو به درستی فهمید ؛ خلاصه اینکه آقای دکتر دفعه پیش به مامانم گفت : احتمالا من یه دخترم البته تاکید کرد احتمالا ! ولی مامانم همش فکر می کرد من واقعا یه دخترم با اینکه دلش گواهی میداد پسر هستم ، از اونروز به بعد منو مثل دخترها ناز و نوازش می کرد و برام لالایی و شعر می خوند و هر روز دنبال یه اسم جدید ب...
25 تير 1391

روزهای گذشته

نفس مامان حالت چطوره ؟! این روزها حسابی شیطون شدی و مامان رو دلبسته این شیطنتها کردی  !!!! تو چند روزی که مامان نتونسته پیشت بیاد یا تو مهمونی بوده یا عروسی؛ یاخسته از کار اداره و در حال استراحت تو خونه , یا مشغول گشت و گذار تو شهر و .... اما یه عالمه به یادته می دونی که ! نیمه شعبان سالروز تولد حضرت مهدی عج اومد و رفت!  من دلم می خواست دقیقا همون شب برات خیلی چیزها بنویسم ولی عزیزم یادته که رفتیم عروسی بعدشم تا ساعت 3 صبح تو خیابونهای تهران چرخیدیم و چراغونی ها رو تماشا کردیم . فردا ناهار خونه مامان جونم و شبش هم رفتیم مولودی (یعنی جشن میلاد حضرت مهدی عج) . میلادش مبارک باشه و الهی که هر چه ز...
22 تير 1391

مامان ازت ممنونه

  وه چه سبزم امروز ! و چه اندازه تنم هوشیار است !!!!!!!!!! عزیزترینم ، قاصدک ناناز مامان ! مرسی برام دعا کردی ! امروز خیلی خوبم ! خیلی خیلی خوبم !   باورم شد که تو هم مامانو دوست داری به همون اندازه که اون تو رو دوست داره ! چقدر خوشحالم که تو مال منی و با منی !! راستی منو قاصدک از بعضی ها ممنونیم که برامون پیغامهای خنده دار می گذارند و باعث شادیمون می شن . حیف که نمیشه پیغامشونو جهت استفاده همگان منتشر کرد .   ...
12 تير 1391