سیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهامسیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهام، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

قاصدک دوست داشتنی من رهام

روزهای گذشته

1391/4/22 20:16
نویسنده : زهرا
403 بازدید
اشتراک گذاری

نفس مامان حالت چطوره ؟!

این روزها حسابی شیطون شدی و مامان رو دلبسته این شیطنتها کردی  !!!!

تو چند روزی که مامان نتونسته پیشت بیاد یا تو مهمونی بوده یا عروسی؛ یاخسته از کار اداره و در حال استراحت تو خونه , یا مشغول گشت و گذار تو شهر و ....

اما یه عالمه به یادته می دونی که !

نیمه شعبان سالروز تولد حضرت مهدی عج اومد و رفت!  من دلم می خواست دقیقا همون شب برات خیلی چیزها بنویسم ولی عزیزم یادته که رفتیم عروسی بعدشم تا ساعت 3 صبح تو خیابونهای تهران چرخیدیم و چراغونی ها رو تماشا کردیم . فردا ناهار خونه مامان جونم و شبش هم رفتیم مولودی (یعنی جشن میلاد حضرت مهدی عج) .

میلادش مبارک باشه و الهی که هر چه زودتر خداوند تصمیم زیبای خودش رو بگیره و اجازه بده خورشید نورانی جمال امام زمان عج تو صبح تاریک دنیای ما طلوع کنه و شما قاصدکها روزهای زیباتری نسبت به ما در کنار اون عزیز منتظر و مهربان داشته باشید ! انشاا....

قاصدکم تو هم آمین بگو !!!

روز بعدش مهمون خونه عمه جونت (عمه رقیه ) بودیم که خیلی هم بهمون خوش گذشت . روزهای بعد هم  طبق معمول کار زیاد تو اداره و شبها با پدر گردش و تفریح ؛ صد البته به همراه قاصدکمون .

... . و دوشنبه هم که خبر داری چی شد عزیزم ! مامان بی مقدمه مریض شد و نتونست بره اداره ؛ یادته چقدر گریه می کردم  36_1_4.gifو پدرعاجز شده بود چکارمی تونه بکنه تا مامان حالش بهتر بشه . کمر درد و دل درد به همراه گرما زدگی ، البته به خیر گذشت ولی سفر شمالمون که قرار بود آخر هفته باشه به هم خورد .

و همون روز بعد از ظهر با پدر رفتیم سونوگرافی که .... .

دوستان عزیز اگر مایلید بدونید خدا برامون از آسمون چی فرستاده  و قاصدکمون دختره یا پسر منتظر پست بعدی باشید !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

لی لی
22 تیر 91 21:10
چرا اینقد ما رو اذیت میکنی مامانی خب الان میگفتی دیگه
الان خوبین دیگه؟
منم آمین گفتم ایشالا که هر چی زودتر این دعا تون به اجابت برسه


سلام آخه مطالب زیاد میشد خواستم یه پست جدید به این مطلب اختصاص بدم
مامان ارمیا
24 تیر 91 8:31
سلام. خوبی؟ راستی فرنوش که بهت گفتم حامله ست. خیلی خوشحالم و وقتی فهمیدم بغض کردم. وبلاگ درد دل مامان وفرشته هاش. جریانش رو بهت گفته بودم. همون که 2 تا بچه ش سقط شده بود و باردار نمیشد. یه بچه ش 23 هفتگی و یکی 13 هفته. چه بدشانس. خدا رو شکر که الان یه فرشته توی دلش داره.


آخي خدارو شكر
پارمیدا
25 تیر 91 15:33
ای بابا دلمون اب شد.تو رو خدا پست بعدی یک ماه دیگه نباشه.


نه تو اولبن فرصت
مهسا
25 تیر 91 16:41
سلام...
خوبي؟ بهتر شدي ايشالا؟
اميدوارم ديگه توي اين روزهاي باقي مونده تا آمدن قاصدك و بعدش هيچ روز بدي رو نداشتهباشي و يذره هم كسالت به سراغت نياد....
و اما اينكه قاصدك دخمله يا پسر...
ايشالا هرچي كه هست سلامت باشه و با آمدنش شادي به همراه بياره...
منتظر پست بعدي هستم...
شادزي و مهرافروز

خوبم عزیزم ممنون از لطفت

الهه
27 تیر 91 8:48
مباركه عزيزمممممممممممممممممممممممممممممم.خوش بحالت جنسيت ني ني تو ميدوني.من هنوز نميدونم چيه


ممنون خانمي ،‌ايشاا... مال شما هم ايندفعه بريد سونو معلوم مي شه
الهه
4 مرداد 91 9:15
ايشاا... كه ني نيه هممون سالم باشه چه دختر چه پسر


انشاا....