درد دلهای مادرانه
سلام پروانه کوچولوی مامان
من از دیروز به خاطر اجلاس غیر متعهدها (جلسه مسئولین کشورمون با مسئولین کشورهای دیگه ) تعطیلم ؛ خیلی خوشحالم امروز عصر با پدر اول میریم پیش دکترم برای چکاب ماهانه بعد هم خونه مامان جونم تا جمعه ؛ وای که چقدر تعطیلات خوبه!!!
منو تو نزدیک هفته است که شب و روز باهمیم ! فقط خودم و خدای مهربون می دونیم که بودن با تو چه آرامشی به من داده ! تمام لحظه هامو تو پر کردی فرشته کوچولوی مامان
هیچ چیزی نمی تونه این آرامش رو بهم بزنه
الهی مامان فدات بشه ! از خدا ممنونم که تورو فرستاد تا مهمون دلم بشی
رهام نازنینم!
درسته که این روزها خیلی زود خسته می شم و دیگه مثل قبل نمیتونم فعالیت کنم !
درسته که خیلی شبها خوب نمی خوابم و چون سنگین شدم چرخیدن و جابجا شدن تو خواب برام عذاب آور شده و به هر طرف می خوابم همون قسمت درد می گیره و گاهی از شدت درد گریه ام می گیره و پدر مجبور میشه بیدار بشه و به مامان کمک کنه !
درسته که بیشتر از یکساعت نمی تونم تو ماشین بشینم و مسافرتهام یکی بعد از دیگری کنسل می شن !
درسته که خیلی از کارهایی رو که قبلا به راحتی انجام می دادم الان نمی تونم !
درسته که وقتی پدر نمی تونه بیاد دم اداره دنبالم مجبور می شم یه مسیری رو با تاکسی یا مترو بیام خونه و حتی ممکنه تو مترو سرپا بایستم و بعضی مواقع هم پله برقی مترو قطع میشه و مجبورم یه عالمه پله رو بالا پایین کنم در نتیجه نفسم بند میاد و پاهام می لرزه و شبش پاهام ورم می کنه همراه گز گز و خارش و ... !
اما
هیچکدوم اینها مهم نیست ؛ همه این چیزها رو به خاطر قاصدک نازم با عشق تحمل می کنم و با تمام وجودم می پذیرم مهم اینه که تو پاداش تمام این سختیها هستی بهشت آرزوی مامان
این سختیها هست ولی تو هم هستی ؛ وقتی با مهربونی و لطافت کودکانه ات تو خونه دلم شیطنت می کنی همه اینها رو فراموش می کنم . اونوقت دیگه تو هستی که واقعیت داری !
وجود تو تمام شادی های هستی رو به من هدیه میده
می خندم وقتی مثل یه ماهی کوچولو تو دریای دلم شنا می کنی !
زندگی می کنم وقتی ازت می خوام مامان رو نوازش کنی و تو جوابمو میدی
مامان خیلی دوستت داره و همیشه از خدا ممنونه که تورو بهش داده قاصدک امید بخش مامان