شب بخیر ستاره آسمونم
سلام مامانی ، خوبی پسرم ؟!!! معلومه که خوبی عشق مامان ! همین الان هم داری حسابی تو دل مامان بازی شادی می کنی دلم می خواست می تونستم هزار تا بوست کنم ، قورتت بدم ! ولی فعلا فقط می تونم یه بوس انگشتی بکنم ! و به قول عرشیا پسر خاله مهری قورتت هم که قبلا دادم
دو روز دیگه مونده تا ٢٣ هفتگی نازناز مامان تموم بشه ! می بینی قاصدکم چقدر زود زود داری بزرگ می شی !؟
گلم خیلی خوابم میاد ولی پدر همش بهم می گه قاصدک باهات قهره ، چرا دیر به دیر بهش سر می زنی !؟
با اینکه می دونه فرصت نمی کنم . امان از دست این پدر !!!!
الان ساعت ٢٠: ١١ شبه و پدر دیگه خوابش برده ، الهی بگردم اونم اسیر من شده ، بیشتر روزها بعد از ظهر تا دم اداره میاد دنبالم تا من و تو کمتر اذیت بشیم . البته منم سعی می کنم محبتشو جبران کنم ، مثلا براش افطاری آماده می کنم و از خواب بیدار می شم و براش سحری درست می کنم . بیشتر کارهای خونه رو خودم انجام می دم تا پدر که میاد خونه بتونه استراحت کنه !
دیشب هم که سومین شب قدر بود با وجود اصرار من ، پدر به خاطر ما جایی نرفت و موند خونه ؛ چرا که من بر خلاف سالهای گذشته نمی تونم با پدر برم مسجد و واقعا سختمه دو سه ساعت بشینم .
این اولین باری بود که بعد ازدواجمون موندیم خونه و احیاء گرفتیم البته به همراه گل پسرمون .
منو پدر یه عالمه برای سلامتی تو عزیز دلمون دعا کردیم و از خدا خواستیم تا لایق تربیت و بزرگ کردنت باشیم !