سیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهامسیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهام، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

قاصدک دوست داشتنی من رهام

هفت ماهه شدی زندگیم

آرامش زندگیم هفت ماهگیت مبارک دنیای مامان ! سه روز پیش با ماه هفتم زندگیت خداحافظی کردیم و وارد ماه هشتم شدیم !! قاصدکم ! تو این هفت ماه هر روز بزرگ و بزرگتر شدی ، قد کشیدی ، تپلی شدی ، شیرین شدی ، نمکی شدی ، عسلی شدی ، گردن گرفتی ، یاد گرفتی نگام کنی  ، برام بخندی ، آواز بخونی ، دست و پاتو تکون بدی ، غلت بزنی کم کم غذا بخوری (اونم اینجوری)                                 یاد گرفتی بشینی      &nbs...
16 تير 1392

منو اینهمه دلتنگی!!!

بهار با طراوتم دلم برات پر پرررررررررررررررررر می زنه !!! آخه چطوری می تونم هر روز از تو چند ساعت دور باشم ؟؟؟!!!! تازگیها صبح که می برمت خونه عزیز گلی دنبالم گریه می کنی و من دلم ریش می شه و ای روزگار !! کلی تلاش می کنم که از خواب بیدار نشی تا شاهد نگاه معصومت وقتی ازت دور می شم نباشم ولی به محض اینکه بغلت میکنم چشمای قشنگتو باز می کنی و دلمو مهمون یه لبخند شیرین می کنی و من هزار تا ماچت میکنم و همون لحظه دلم اندازه یه کهکشان پر ستاره برات تنگ می شه !                            ...
10 تير 1392

کارهای قاصدک نیم ساله من

سلام شیرین عسل مامان پسر نازنینم مامان خیلی دلش می خواد تمام لحظاتی که کنار تو هستش رو ثبت کنه ولی واقعا وقت کم میاره ! شرمنده ام قاصدکم        در عوض امروز که 5 شنبه است علاوه بر اینکه از صبح کلی با هم بازی کردیم و خوش بودیم تصمیم دارم وبلاگتم بروز کنم . الان یه ملافه انداختم زیرت و کلی بالش هم دور و برت چیدم و با کلی اسباب بازی تا سرت گرم بشه و از من هم دور نشی تا بتونم به کارم برسم . عشق آسمونیم ! نمی دونی مامان از اینکه دو روز در هفته پیشته چقدر خوشحاله ! الهی دورت بگردم همین الان داری با صدای بلند می خندی و گاهی هم انگشتتو می کنی تو دهنت و صدایی شبیه یه یه یه از ...
6 تير 1392

6 ماه ، چقدر زود گذشت !!

سلام عزیزترینم از آخرین باری که برات نوشتم خیلی گذشته ، برای این تاخیر یک ماه و نیمه دلایل زیادی دارم  یکی اینکه با هم کلی سفر رفتیم . دیگه اینکه خیلی بغلی هستی و خیلی هم کم می خوابی اینه که وقت نمی کنم آپ کنم . 22 اردیبهشت با بابایی و دایی علی و زن دایی جون بردیمت پا بوس امام رضا (ع ) ، زیارتت قبول نفسم !                                      همسفر شدن با میوه دلم و همینطور دایی جون که اندازه تمام دارو ندارم دوستش دارم و ...
27 خرداد 1392

قاصدکم 5 ماهه شد

سلام پادشاه کوچک سرزمین قلبم ٥ ماهگیت مبارک قاصدک نازنینم ٥ ماه و ٤ روزه که من واقعا" مادر شده ام ! رهام نازنینم ! ٥ ماهه که هر صبح خورشید روی تو خونمون رو آفتابی می کنه !   دلدار دل آرام من ! پاییز و زمستانم با تو شروع شد و به پایان رسید و حالا قشنگترین بهارو در کنار تو دارم و امیدوارانه چشم انتظار فصلهای دل انگیز دیگرم تا با گذشتشون شاهد قد کشیدن و بالیدن تو باشم ! عزیزترینم ! احساس می کنم بندبند وجودم با تو پیوندی ابدی داره و بدون تو تمام هستی ام از هم گسسته خواهد شد !   و هر روز مادرانه از خدا می خوام که تو رو در کنارم نگه داره ! در این ٥ ماه عجیب د...
17 ارديبهشت 1392

20فروردین تا امروز

سلام دوستای خوب قاصدک منو پسرم امروز اومدیم چند تا عکس بذاریم و بریم                                                            من یعنی رهام یک هفته دیگه مونده تا   5 ماهم تموم بشه ایشاا... تو بیست روز گذشته کلی کار انجام دادم که مامانم خواست خودم براتون بگم : اول اینکه روز 20 فروردین یعنی همون روزی که یک سال پیش همه خبر...
6 ارديبهشت 1392

اولین بهار با تو بودن

دوستهای خوبم ! منو قاصدکم دوباره آمدیم هر چند کمی دیر است ولی تو سال 92 برای همتون یه عالمه آرزوهای خوب داریم !!!! قاصدکم ! اولین بهار با تو بودن ؛ رنگین تر بهارم ، خوشبوترین بهارم و زیباترین بهارم است ! این بهار پر از آواز قناریهاست ؛ سر مست عطر اقاقی هاست ؛ پر از پرواز قاصدکهاست ! این بهار واقعا بهار است !!   پسرم مامانو ببخش دو ماهی می شه بهت سر نزده ؛ آخه اینقدر درگیر مواظبت از تو هستم که گاهی خودم رو هم فراموش می کنم .  دیروز یک سال از روزی که  خبر اومدنتو به دل مامان به خانواده خودم و پدر گفتیم گذشت وای که چقدر همه خوشحال شدند ! و الان 4 ماه و 8 روزه پاهای...
22 فروردين 1392

73 روزه اومدی

سلام عزیزترینم    مامان عاشقت شده خفن ستاره شبای من کم کم داره بزرگ میشه و همه رو دلبسته خودش کرده ؛ مامان دیگه جای خود داره !! دیوونه دیوونه است !! رهام دوست داشتنی من وقتی حسابی سر حال و خوشحاله اینقدر بلند جیغ می کشه که سرفه اش می گیره ، اونوقته که مامان دلش می خواد تمام هستیشو فداش کنه !!! خوابش تقریبا تنظیم شده و دیگه نصف شبها زیاد مامانو اذیت نمی کنه ؛ اما در عوض از ساعت 8 و 9 شب تا 12 و 1 بی تابی می کنه و منو پدر تمام انرژی مون رو می گذاریم تا آرومش کنیم . پسرکم از شلوغی و سر و صدا زیاد خوشش نمیاد و بعد از اینکه از جاهای شلوغ بر می گردیم 3 ، 4 ساعت می خوابه ! وروجک شیطون بلا وقتی تو گهوا...
26 بهمن 1391

پسر گل من دو ماهه شده

  سلام جان شیرین مامان                        دو ماه از تولدت گذشته و این روزها منو تو لحظه های بی تکراری رو در کنار هم می گذرونیم . مامان سعی داره از تمام لحظات با هم بودنمون لذت ببره اینقدر داشتن تو برای مامان لذت بخش و شیرینه که اصلا متوجه گذشت روزها و ساعتها نیست !                                       &...
16 بهمن 1391