سیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهامسیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهام، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

قاصدک دوست داشتنی من رهام

وقت ندارم

سلام قاصدک قشنگم مامان رو ببخش خیلی سرش شلوغه و نمی تونه زیاد بهت سر بزنه   اما دلش برات پر می زنه  ...
26 مهر 1390

یه جشن تولد دیگه

صدایی از طرف خدا آمد ، آیا آماده سفر شده ای !!؟؟ کودک پاسخ داد آری خدای مهربانم ، اما دوری از تو را چگونه تاب آورم ؟؟؟  در این سفر فرصت بیشتری برای با من بودن خواهی داشت !!! این پاسخ خداوند به سوال کودک بود ! و کودک با دلهره ای توأم با اشک  پا به دنیا نهاد و در آغوش یه فرشته به اسم مادر جا گرفت                           سلام هستی مامان دیشب شب  و امروز روز تولدمه ؛  پدر برام سنگ تموم گذاشته بود مامان از بودن در کنارش خوشحال و خوشبخته و بک دنیا ازش ممنون ...
18 مهر 1390

عید همه مبارک باشه

دیشب تنهایی رفتم خونه مامانم ، آخه پدر به مناسبت تولد   امام رضا (ع) دعوت شده بود مولودی و نمی تونست با من بیاد                         امام رضا (ع) امام هشتم ماست و حرم قشنگش که دل همه براش پر میزنه           تو شهری به اسم مشهده . شهر مشهد یه عالمه دوره ولی وقتی اراده می کنیم و دلمون برای امام رضای مهربون تنگ می شه این مسافت رو با عشق طی می کنیم و میریم به پابوسش . اگه بدونی اونجا چقدر زیباست ! اونجا یه تکه از بهشته ، تو...
17 مهر 1390

آشنایی با فصل پاییز

گل نازنینم دل مامان برات لک زده هفته پیش یه روز که داشتم از اداره برمی گشتم خونه چشمم افتاد به یه لباس نوزادی قشنگ و بی اراده برات خریدمش . وقتی اونو نشون پدر دادم قیافش دیدنی بود !    کلی باهم ادای بازی کردن با تو و بغل کردنتو در آوردیم   هر دو  دلمون میخواست خودت بودی و ... .  ای جااااااااااااان !    لباست یه سرهمی اسپرت و قرمز رنگه که عکس یه سگ ناناز روشه ، فرقی نمی کنه دختر باشی یا پسر در هر دو صورت می تونی اونو تنت کنی .                       &nbs...
12 مهر 1390

مدرسه ها وا شده

  همشاگردی سلام ، همشاگردی سلام آغاز سال نو با شادی و سرور   ...... ماه مهر رسیده و  امروز روز اول مدرسه هاست ، میدونی مدرسه چیه هستی مامان !؟ مدرسه به جایی میگن که پدر و مادرها برای اینکه توانایی های خدادادی قاصدکهاشون شکوفا بشه اونهارو به اونجا می برند و به دست یه فرشته که بهش می گن معلم می سپارند ؛ تا معلم مهربون چیزهایی را که تو دنیای تو یاد گرفته اند رو دوباره بهشون آموزش بده یا به یادشون بیاره . مدرسه پر می شه از قاصدکهای زیبا و معصوم که لباسهای خوشرنگ تنشون کردند و پشت نیمکت هایی که گاهی خیلی از خودشون بلندتره نشسته اند و .....         &nb...
3 مهر 1390

موتور سواری - جشن عروسی

  قاصدک نازم باز اومدم دیروز پدر طبق معمول قرار بود بیاد دنبالم . تو ایستگاه مترو با نگاه دنبال ماشینمون می گشتم و خیال می کردم پدر هنوز نیومده که دیدم یکی داره برام دست تکون می ده ، پدر با موتورش اومده بود                                                               از دیدنش سوار بر موتور هاج و واج مونده بودم ا...
30 شهريور 1390

عکسهای سفر

قاصدک مامان ،‌ بهانه شادی ها و امید آینده مامان سلام بهت قول داده بودم عکس قاصدکی رو که تو سفر به یادت بوسیدیمش بذارم تو وبلاگت         اینم از اون قاصدک قشنگ   ( می دونی چرا اسمتو قاصدک گذاشتم ؟؟!! آخه قاصدکها پیام آور خوشبختی اند ! مامان همیشه عاشق قاصدکها بوده ، عاشق تو هم هست پس چه اسمی بهتر از قاصدک می تونست برات انتخاب کنه !!!!                            (مطمئنم با تو خوشبختی ما به توان بینهایت میرسه ) !&n...
29 شهريور 1390

مامان مهمون داره

امروز تو خونمون مهمونیه ، عمه رقیه و خانوادش قراره بیان خونمون به اضافه مادر بزرگ و آقا بزرگ و عمه مهناز .  مامان سعی کرده براشون غذاهای خوشمزه درست کنه       و دلش می خواد به مهمونها خوش بگذره . عمه رقیه بزرگترین فرزند خانواده پدره که تو بم زندگی می کنه ، ‌بم یه جای خیلی دوره که تو دل کویر قرار داره ، یه جای خشک" یعنی جایی که خورشیدش خیلی داغه و آب کمی داره " من هنوز اونجا نرفتم  آخه الان فصل مناسبی نیست ؛ بهتره زمستون بریم اونجا تا هواش کمی خنک شده باشه . عمه رقیه هم هفته گذشته همسفر ما بود ؛ و مامان از این بابت خیلی خوشحاله ، آخه کنار عمه خیلی بهش خوش گذشت ! این ...
22 شهريور 1390

بدون عنوان

سلام قاصدکم -  مامان یه دنیا دلش برات تنگه ! چند روزی هست که از سفر برگشتیم ولی خیلی سرم شلوغه و فرصت نمی کنم به وبلاگت سر بزنم . ولی تو دفترچه خاطرات سفرم همش حس با تو بودن جاریه گلم . سفر خوبی بود . پر از خنده و خاطرات بامزه . اما نمی دونم کی می تونم دربارش تو وبلاگت بنویسم .  فعلا همینقدر بگم که منو پدر تو آرامگاه حیقوق نبی در شهر تویسرکان همدان ؛ یه قاصدک  پیدا کردیم و به یاد تو هردومون بوسیدمش و فوتش کردیم تا بره مامان باباهای دیگه رو هم یاد قاصدکشون بندازه . ازش عکس هم گرفتیم که بعدا می بینی . ( عکس بالا یه قاصدک دوست داشتنی دیگه است ).   ...
21 شهريور 1390

فردا عیده

آرزوی دوست داشتنی مامان  فردا ماه رمضون ، ماه خوب خدا تموم می شه و روز عیده ! عیدت مبارک قاصدکم ! عید به روزهایی می گن که همه خیلی خوشحال  و مهربون هستند  ، آدمها به دیدن هم دیگه می رند ، به کسانی که فقیرند   " یعنی چیزهای زیادی تو دنیا از نظر مادی ندارند کمک می کنند "  خوراکی های خوشمزه می خورند و .... فردا روز پایانی ماه مهمانی خدای مهربونه که بهش می گن عید ، عید فطر . ما قراره بریم برای شکر گزاری از خدای مهربون با کلی آدمهای دیگه یه نماز قشنگ بخونیم ، اسم این نماز ،  نماز عید فطره .      جونم برات بگه : نماز عید فطر دو رکعته ، د...
8 شهريور 1390