سیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهامسیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهام، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

قاصدک دوست داشتنی من رهام

هفته 35

1391/8/9 23:36
نویسنده : زهرا
560 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شازده کوچولوی مامان ، کم کم داره سفرت به پایان می رسه !   ziba

   هفته ٣٥هم اومد  

 فرشته ها دارند خودشونو آماده می کنن تا تو رو سوار بالهای بلوریشون بکنند و بیارن پیش مامان

مامانی این سفر کمی سخته ! برای هر دوتایی مون ، البته بیشتر برای من .

عزیز دلم ممکنه از اینکه مجبوری بهشت خودت رو ترک کنی ziba و وارد یه دنیای جدید بشی ناراحت باشی شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے ممکنه فکر کنی آخه سرزمین دل مامان مگه چشه ؟ و دلت بخواد همونجا بمونی و پادشاهی کنی ! حتی ممکنه به وجود دنیایی غیر از دنیای خودت شک داشته باشی ؟!

گل پسرم دنیای من وجود داره و بند دلم وقتی بیاد به دنیای مامان خودش می بینه اینجا هم خیلی قشنگ و دوست داشتنیه !!!niniweblog.com

اینجا هم تو پادشاه خونمون می شی . شازده کوچولوی منو پدر میشی . واسه مامان میشی یه بهانه خوشمزه برای زندگی ؛ برای پدر یه بهانه شیرین برای کار و تلاش و حتی نفس کشیدن .

 تو میشی خورشید روزها زو مهتاب شبهای خونمون . منو پدر با داشتن تو می شیم خوشبخت ترین آدمهای روی زمین ز

به محض اینکه پاهای کوچولوت برسه به دنیای ما ، اسممون تغییر می کنه ؛ من مادر میشم و رضا پدر . و تو میشی کودک دلبندمون ؛ قاصدکمون ، یه قاصدک واقعی . دیگه صدای خنده ها و گریه هات تو خونمون طنین انداز میشه . گونه های لطیفت رو با بوسه نوازش می کنیم ز دستها و پاهای کوچولوتو لمس می کنیم

پدر هم به اندازه من می تونه از بودنت لذت ببره . آخه الان فقط توی دل منی . هر چند هر زمانی که پدر پیشم باشه سعی می کنم شیرینی با تو بودن رو باهاش تقسیم کنم ولی این لذت اینقدر بی انتهاست که لحظه های باهم بودنمون با پدر هرگز گنجایش در برگرفتنشو نداره .

آخه چطوره میشه از تمام لذت شیطنتت حرف زد ؛ چطور میشه از احساسی حرف زد که وقتی کودکی خونه دل مادرش رو زیرو رو می کنه به مادر دست میده ؟ آخه مگه اینهمه شیرینی بیان کردنیه! فقط باید مادر بود فقط باید مادر بود مادر مادر مادر

                              تو اومدی و من دیوانه وار عاشق مادرم شدم ziba

 

عشق اساطیری من ! حتی یک لحظه از بودنت تو وجودم خسته نشدم ، حتی یک لحظه آرزو نکردم کاش این روزها زودتر بگذرند ، حتی روزهایی که درد داشتم و ناتوان از انجام خیلی کارها شدم .

من از همه ثانیه های با تو بودن لذت بردم حتی از لحظاتی که جسمم خسته بود . در تمام روزهای همنفسی با تو دعا کردم تا کاملا آماده نشدی دنیا نیای و به اندازه کهکشانها شکرگزار روزها و شبهای با تو بودن هستم .

                                                                     

دلم برای تمام روزهای گذشته تنگ میشه حتی سختترین اونها ! اگر سختی در کار نبود کی باور می کردم که مادر شدم !

هیچ یک از مشکلات طعم با تو بودن رو در کامم تلخ نکرد ! این عجیبه و نشون دهنده قدرت و حکمت خالق بی همتا ! همه انسانها از سختی گریزانند ولی احساس مادر شدن بقدری زیباست که هیچ چیز در اون غیر از شیرینی نمی شه پیدا کرد . دردهاش هم شیرینند و به یاد موندنی .

                                   

درسته که مدتهاست از درد دنده و ستون فقرات سمت چپ بدنم  رنج میکشم ؛ اما قاصدک رویاهام این درد یه درد خوشاینده !!! برای این دردها هم دلم تنگ می شه !! 

درسته پاهام ورم می کنه و گزگز ولی من عاشق این شدم که به اونها نگاه کنم و بخندم

درسته وقتی شبها می خوام جابجا بشم به سختی اینکارو می کنم ولی هر بار که از خواب بیدار می شم یادم میاد که تو بامنی نفسم شکلَــَک هآی رّمیـــ ـنآ

و همه این چیزها که گفتم نشونی از بودن توئه ‍‍ پس من به همه اونها دل بستم و دلم براشون تنگ می شه ziba

با اومدنت به کلی با درد معده خداحافظی کردم . آرامش وجودم بیشتر شده ؛ درسته این مامان گرگرو یا به قول پدر لوس در هر زمانی آماده گریه است 36_1_44.gifو خیلی نازک نارنجی تر شده ! اما چکار کنه مامان از بچگی اینطوری بوده و همونطور که در اوج غم و اندوه گریه می کنه دراوج شادی هم گریه می کنه  ولی تصمیم داره تمرین کنه و دیگه اشک دم مشکش رو کمتر بکنه !!

                                          ziba

 مسافر پاییزی من ! حتی اگر مدت زمان بارداری به امر خدای مهربان از 9 ماه به 9 سال افزایش پیدا می کرد باز مادرها تحملش می کردند . بیخود نیست که اسم این مخلوقات رو خدای دوست داشتنی مادر گذاشته ! بی جهت نیست که بهشت رو هدیه این صبر و تحمل کرده  ! 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

خاله ی آبنبات
9 آبان 91 22:46
خیلی زیبا بود مادر مهربون


ممنون عزيز دلم
عاشق باران
9 آبان 91 22:46
لی لی
10 آبان 91 12:11
هدیه خدا- فریماه
13 آبان 91 11:43
عزیزم پس کی میای رهام کوچولو؟دوست داریم زودتر ببینیمت.


دیگه چیزی نمونده خاله جون