هفته 32 و تولد مامان
عزیز دلم امروز وارد هفته شدیم .
مهر ماه ؛ شروع هفته همنفسی مون همزمان شده با تولد مامان ! چه تلاقی مبارکی !!!!
امروز اینجا اولین باران پاییزی هم بارید ؛ دست خدا درد نکنه
امروز روز تولدمه و روزیه که ٣١ هفته کامل با تو همنفس بودم . از این بابت خیلی خوشحالم ولی قاصدکم به دلیل نتیجه نه چندان خوب چکاب ماهانه دیروز غمگینم ، غصه دارم و نگرانم .
دیروز وقت دکتر داشتم ؛ دکتر حسابی مامانو ترسونده ؛ خودت بودی و دیدی دکتر بهم چی گفت : خیلی درد داشتم و دکتر اعتقاد داشت که وضعیتم زیاد خوب نیست و باید حتما استراحت کنم وگرنه اوضاع خطرناک میشه و احتمال داره تو زودتر از زمان واقعی دنیا بیای ؟؟!
با حرفهایی که دکتر بهم زده از دیروز دردم شدیدتر شده و احساس می کنم تو داری میای پایین و واقعا حالم بده ؛ خیلی ناراحتم و یه عالمه گریه کردم
مسافر پاییزی من ! تو این دنیا خبری نیست ؛ عزیز دلم تو دنیای خودت راحت باش و تا زمانی که خدا بهت اجازه نداده نیا . به مامان قول بده تحمل کنی . وگرنه مامان به اندازه ستاره های آسمون غصه می خوره و به اندازه قطره های باران بهاری اشک می ریزه .
اگر زود بیای هیچکس خوشحال نمی شه عسلم !!!!
مامان دلش می خواد تو به اندازه کافی رشد کنی و بزرگ بشی تا وقتی اومدی و ماه آسمون شبش شدی بتونه راحت بغلت کنه!! آخه الان خیلی کوچولویی !
رفتم سونو گرافی وزنت ١٧٥٠ گرم کمی کمتر یا بیشتره ! می بینی مامانی هنوز با وزن ایده آل تولد خیلی فاصله داری . البته الان خدارو شکر وزنت خوبه ولی برای زندگی تو دنیای مامان هنوز آمادگی کافی نداری !!!
ماههای پیش اصلا وضعیت بدی نداشتم . همه چیز عادی بود ولی فکر کنم تو این چند هفته بخاطر جابجایی و کار خیلی زیاد تو اداره همه چیز به هم ریخته .
پسرم دعا کن مشکلی پیش نیاد آخه هنوز سیسمونی تو کامل نشده !! دلم می خواد قشنگترین چیزها رو برات بخرم اما اگر حالم خوب نشه و خدای نکرده خطری تو رو تهدید کنه مجبورم از خاله ها بخوام به سلیقه خودشون برات خرید کنند . البته مطمئن باش خاله ها برات سنگ تموم می ذارن
پسرم قوی باش و ثابت کن که اسم قشنگت برازندته و تو موفق میشی تا آخرین لحظه تو دل مامان بمونی.
عزیزترین مامان ! خوب باش ؛ تو که خوب باشی منم خوبم .
الهی بگردم دور سرت مامانی ؛ امروز فهمیدم خیلی دلبسته ات شدم تصورشو نمی تونم بکنم که بدون تو باشم . الهی که نیاد همچون روزی هرگز