سیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهامسیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهام، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

قاصدک دوست داشتنی من رهام

احساس من تو هفته بیست و هفتم

1391/6/22 20:37
نویسنده : زهرا
399 بازدید
اشتراک گذاری

دنیای زیبا عزیز دل مامان سلام  دنیای زیبا

27 هفته است که مهمون دلم هستی

 

آخ اگه بدونی آسمون دلم چقدر با وجود تو درخشانه !!

آزمایشاتم نشون میده کمی گلبولهای خونم کم شده ؛  البته به گفته دکترم مسئله ای نیست فقط باید مصرف fefol رو دو برابر کنم . برای کاهش ورم پاهام هم باید بیشتر استراحت کنم . اما عزیز دلم تو یه موقع خودتو ناراحت نکنی ، شنیدن صدای قلب کوچولوت باعث میشه همه این چیزها رو یادم بره و فقط و فقط به تو و سلامتی تو فکر کنم .   

                                                    ziba    ziba           ziba

27 هفته است که شریک تمام لحظاتم هستی ! باورم نمی شه ؛ چقدر روزهای هم نفس بودن با تو زود می گذره کمتر از 13 هفته دیگه از من جدا  می شی و دیگه تنها به من و شب و روزهای من تعلق نداری ؛ مال همه می شی همه اونهایی که یه عالمه دوستت دارند و با مهربونیها و نوازشهای لطیف و عاشقانه شون منتظر دیدنت هستند ؛ مثل پدر ؛ مامان بزرگ ها و بابا بزرگها ؛ عمه ها و خاله ها ؛ دایی ها و ....

27 هفته است که توی خواب و بیداری حست می کنم ، تو اوج خستگیهام ، خوشحالی هام ، ناراحتی هام ، توی خونه ، مهمونی و همه جا و همه وقت احساست می کنم ‍!

با اراده خدای مهربون و توانا تو هر روز بزرگتر می شی و من هر روز به لحظه دیدارت نزدیکتر !

قاصدکم ! نمی دونم روزی که پاهای کوچولوتو بگذاری تو دنیای ما  چه حسی خواهم داشت ؟ اما الان خوشحالم و هیچ عجله ای برای رسیدن اونروز ندارم ؛ دلم می خواد از تمام ساعتها و ثانیه های هم نفسی با تو لذت ببرم ، تو پسری و نمی تونی درک کنی چقدر لحظات شیطونی یه بچه برای مادر تو این دوره شیرینه !! من یکی که حاضر نیستم حتی یه لحظه شو از دست بدم !!

جرعه جرعه ، این لحظات گوارا رو سر می کشم و سعی می کنم خوب مزه مزه کنم تا برای همیشه طعم ناب اون تو ذائقه ام  موندگار بشه  !!!!

دلم می خواد از تمام ساعتهای با تو بودن برات بگم ؛ از احساس پدر بگم ، که عاشقانه دوستت داره ! باهات حرف میزنه ؛ به همون اندازه که به من محبت می کنه به تو هم محبت می کنه ، دلش برات تنگ می شه و ...دنیای زیبا

می دونم که تو هم به شنیدن صدای پدر دل بستی و عادت کردی ، همینطور به گرمای دستاش و نوازشهاش !

الهی فدات بشم که روزهامونو آفتابی و شبهامونو ستاره بارون کردی !!!

و از خدا ممنونم که مارو لایق داشتن تو کرده !!!

                ziba 

راستی رهام مامان ! امروز عمه کوچیکه ؛ عمه مهناز ، همون که یه عالمه دوستت داره و جزء انگشت شمار آدمهاییه که تکونهای تو رو دیده و حس کرده و تو نازش کردی به همراه همسرش رفت کربلا ! ایشاا.. زیارتشون قبول باشه و بسلامتی برگردند !!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

لی لی
23 شهریور 91 12:31
سلام عزیزم
خوشحالم که لحظه های قشنگی رو سپری میکنی


سلام ممنون گلم
مامان ارمیا
25 شهریور 91 9:24
سلام دوستم. نگران هیچی نباش. همه این مشکلات به زودی تموم میشه. البته نمیشه بهش گفت مشکل. خیلی ها منتظر این جور مشکلات هستن.
خدا رو شکر. هزران مرتبه. یادته روزهای مجردیمونو. گاهی برای همسری که تعریف می کنم کلی دلم تنگ میشه برای اون روزها.دیگه وقت سر خاروندن نداریم چه برسه به گردش های اون روزها.


سلام ،‌نه اتفاقا ديگه عادت كردم هر چند گاهي اذيت مي شم ولي مهم نيست .
خدا رو شكر روزهاي مجردي بهمون خوش گذشت وگرنه حسرت مي خورديم .
شادی
25 شهریور 91 14:07
واي واي واي ني ني داري بزرگ ميشي هاااا خوش به حال ماماني كه تو رو داره منم هر روز ميام اينجا كنجكاوري (فضولي) ميكنم ببينم چي به تو ميگذره و چه خبره.


خواهش مي كنم شادي جونم ؛‌شما لطف مي كني به ما سر مي زني عزيزم


بهشت من امام رضا
3 مهر 91 1:00
...ﻣﻦ ﻓﻘﻂ دارم ﺳﻌﯽ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻫﻤﺮﻧﮓ ﺟﻤــــﺎﻋﺖ ﺷﻮم
...وﻟﯽ ﻣﯿﺸﻮد ﮐﻤﯽ ﮐﻤﮑﻢ ﮐﻨيد؟
.!آی ﺟﻤـــﺎﻋﺖ! ﺷﻤـــــﺎﻫﺎ دﻗﯿﻘﺎ چ رﻧﮕﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ؟

سلام.جالب بود...راستي بروزم.منتظرم


سلام ممنون ، حتما بهتون سر میزنم
مامان رهام
3 مهر 91 11:31
خصوصی