احساس من تو هفته بیست و هفتم
عزیز دل مامان سلام
27 هفته است که مهمون دلم هستی
آخ اگه بدونی آسمون دلم چقدر با وجود تو درخشانه !!
آزمایشاتم نشون میده کمی گلبولهای خونم کم شده ؛ البته به گفته دکترم مسئله ای نیست فقط باید مصرف fefol رو دو برابر کنم . برای کاهش ورم پاهام هم باید بیشتر استراحت کنم . اما عزیز دلم تو یه موقع خودتو ناراحت نکنی ، شنیدن صدای قلب کوچولوت باعث میشه همه این چیزها رو یادم بره و فقط و فقط به تو و سلامتی تو فکر کنم .
27 هفته است که شریک تمام لحظاتم هستی ! باورم نمی شه ؛ چقدر روزهای هم نفس بودن با تو زود می گذره کمتر از 13 هفته دیگه از من جدا می شی و دیگه تنها به من و شب و روزهای من تعلق نداری ؛ مال همه می شی همه اونهایی که یه عالمه دوستت دارند و با مهربونیها و نوازشهای لطیف و عاشقانه شون منتظر دیدنت هستند ؛ مثل پدر ؛ مامان بزرگ ها و بابا بزرگها ؛ عمه ها و خاله ها ؛ دایی ها و ....
27 هفته است که توی خواب و بیداری حست می کنم ، تو اوج خستگیهام ، خوشحالی هام ، ناراحتی هام ، توی خونه ، مهمونی و همه جا و همه وقت احساست می کنم !
با اراده خدای مهربون و توانا تو هر روز بزرگتر می شی و من هر روز به لحظه دیدارت نزدیکتر !
قاصدکم ! نمی دونم روزی که پاهای کوچولوتو بگذاری تو دنیای ما چه حسی خواهم داشت ؟ اما الان خوشحالم و هیچ عجله ای برای رسیدن اونروز ندارم ؛ دلم می خواد از تمام ساعتها و ثانیه های هم نفسی با تو لذت ببرم ، تو پسری و نمی تونی درک کنی چقدر لحظات شیطونی یه بچه برای مادر تو این دوره شیرینه !! من یکی که حاضر نیستم حتی یه لحظه شو از دست بدم !!
جرعه جرعه ، این لحظات گوارا رو سر می کشم و سعی می کنم خوب مزه مزه کنم تا برای همیشه طعم ناب اون تو ذائقه ام موندگار بشه !!!!
دلم می خواد از تمام ساعتهای با تو بودن برات بگم ؛ از احساس پدر بگم ، که عاشقانه دوستت داره ! باهات حرف میزنه ؛ به همون اندازه که به من محبت می کنه به تو هم محبت می کنه ، دلش برات تنگ می شه و ...
می دونم که تو هم به شنیدن صدای پدر دل بستی و عادت کردی ، همینطور به گرمای دستاش و نوازشهاش !
الهی فدات بشم که روزهامونو آفتابی و شبهامونو ستاره بارون کردی !!!
و از خدا ممنونم که مارو لایق داشتن تو کرده !!!
راستی رهام مامان ! امروز عمه کوچیکه ؛ عمه مهناز ، همون که یه عالمه دوستت داره و جزء انگشت شمار آدمهاییه که تکونهای تو رو دیده و حس کرده و تو نازش کردی به همراه همسرش رفت کربلا ! ایشاا.. زیارتشون قبول باشه و بسلامتی برگردند !!