سیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهامسیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهام، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

قاصدک دوست داشتنی من رهام

روزهای سخت مامان

1391/2/31 9:54
نویسنده : زهرا
713 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام ترنم بهار مامان !

این روزها کمتر می تونم به وبت سر بزنم آخه نزدیک یک هفته است به شدت سرما خورده بودم و اصلا حالم خوب نبودشِکـْـلـَکْ هآے خآنومے  تب و لرز ، گلو درد ، ضعف و بی حالی ، وای کمر درد که دیگه نگو  از شدت درد نمی تونستم از جام تکون بخورم ،‌کلی  گریه کردم    نمی تونم به خاطر تو گل قشنگم هر دارویی رو هم استفاده کنم به خاطر همین واقعا اذیت شدم ! دکتر بهم استعلاجی داد ولی بیشتر از دو روز نشد بمونم خونه و از محل کارم تماس گرفتند که در صورت امکان بیام اداره و من مجبور شدم استراحت رو محدود کنم به ساعتهای بعد از اداره ؛ پدر می گه به مدیرم بگم تو چه وضعیتی هستم ولی من دلم نمی خواد اینکارو بکنم .

دو سه روزی رفتم خونه مامان جونم و اونها حسابی بهم رسیدند ولی از اونجایی که ویار دارم تقریبا هیچ غذایی رو نمی تونم بیشتر از سه چهار قاشق بخورم ، واقعا حالم بده ! هیچ میلی به خوردن ندارم با اینکه گاهی وقتها به شدت احساس گرسنگی می کنم !!!!

پدر سعی می کنه هر چیزی که دلم می خواد رو بخره بیاره ولی همونهارو هم  که خودم ازش می خوام بخره حالم رو بهم می زنه  . انواع خوراکی ها رو گذاشتم تو کشوی میزم ولی حتی نمی تونم بهشون نگاه کنم . البته به زور هم که شده سعی می کنم میوه بخورم . فکر کنم در طول یک هفته به اندازه یک بشقاب پر غذا نخورده باشم .

یک کیلو از وزنم کم شده . البته دکترم گفت نگران نباشم چون به زودی حالم بهتر می شه !

دیشب لپ تاپم رو روشن کردم تا کمی باهات صحبت کنم ولی اینقدر حالم بد بود که پدر گفت بهتره استراحت کنم !

 بیشتر نگران تو هستم تا خودم کوچولوی دوست داشتنی !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان ارمیا
31 اردیبهشت 91 12:33
سلام دوستم. طبیعیه. نگران جوجه هم نباش. اون فعلا به مواد غذایی زیادی احتیاج نداره. کم کم حالت بهتر میشه. من که گلوم از بس آوردم بالا خراش برداشته و خون میاد. گاهی حالم خیلی بد میشه. طفلی ارمیا عسلی مامان.


الهي ! خداي ارميا براش از شما مهربونتره دوستم
لی لی
31 اردیبهشت 91 14:53
دوست خوبم سلام وبلاگ قشنگی داری.
اولین باره اومدم اینجا ولی اسمش و اون قاصدکای خوشگلش نذاشت همینجوری برم.آخه منم میخواستم اسم وبمو بذارم قاصدک ولی نشد خیلش دوسش دارم .
تازه من کلی گشته بودم تا یه قالب وبلاگ قاصدکی هم پیدا کرده بودم که خیلی دوسش دارم
حالا که وب شما رو دیدم گفتم شاید دوست داشته باشین اونو ببینید شاید خواستی استفاده کنی اینم آدرسشه
http://www.weblogskin.com/themes/039/
در ضمن اگه دوست داشتی به وب منم سر بزن خوشحال میشم من تازه کارم

سلام خانمي ؛ ممنون از لطفت ! حتما بهتون سر مي زنم
مامان رهام
1 خرداد 91 10:48
سلام زهرا جون نگران نباش من سه ماه اول بارداريم 4كيلو كم كردم هيچي نمي خوردم اگه يه چيزي هم مي خوردم گلاب به روتون مي آوردم بالا جاي نگراني نيست عزيزم بعد از ماه 3حالت روزبه روز بهتر ميشه خانومي


ممنون از دلداريت عزيزم . آره همه ميگن
خاله فاطمه
2 خرداد 91 11:44
ني ني خوشگله دوست جون منو اذيت بكن باچهههههه؟)


سلام عزیزم فکر میکنم خواستی بگی اذیتم نکنه درسته؟؟
امام را دعا كنيد
2 خرداد 91 12:20
چرا اهل بهشت با اينكه ميخوردند ولي مواد زائد در بدن بيرون نميدهند؟؟ صل علي محمد امام باقر امد این چهره ی سیاه مرا هم نگاه كن شاید به یاد آوریم در صف حساب من از پل صراط جزا با نگاهتان... منتطريم..
هدیه خدا- فریماه
6 خرداد 91 23:10
سلام .مامان قاصدک. چرا نظر خواهی پست های جدید غیرفعاله؟


سلام عزيزم ، چك كردم مشكلي نداشت
هدیه خدا- فریماه
20 خرداد 91 11:04
سلام مامان قاصدک کجایی؟ حالتون چطوره؟


سلام عزيزم ، يه خورده كم حوصله ام !! روبراه بشم ميام
عاشق باران
22 خرداد 91 0:44
سلام ما برگشتیم مامان قاصدک
خداروشکر که بدحالی های اول بارداری برای شما هم تموم شد دیگه تا چند ماه فقط لذتشو می بری باز آخرش سخت میشه ایشالله خوب و خوش باشید
(راستی این قاصدکای خوشگل که گذاشتید لینکارو از کار میندازه ها تا جاییکه اونا هست نتونستم نظرات رو باز کنم و کامنت بذارم برای همین اینجا نوشتم)


خوشحالم برگشتيد . قالب وبلاگو مي خوام عوض كنم ،‌اميدوارم درست بشه
شايان
28 خرداد 91 8:05
سلام خوبي؟ اينا تموم مي شه و وقتي كوچولوتو بغل مي كني انگار دنيا تو دستاته و همه چي يادت مي ره.بسكه شيريييييينه بچه



سلام ممنون