سیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهامسیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهام، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

قاصدک دوست داشتنی من رهام

هوای ملس بهار

1391/1/27 12:53
نویسنده : زهرا
472 بازدید
اشتراک گذاری

 یه عصر دل انگیز

دیروز عصر و دیشب ساعت های فوق العاده ای رو گذروندم ! عصر با خاله فاطمه و خاله مهری و عرشیا جیگری رفتیم پیاده روی ! دو روز بارون اومده بود  و هوا حسابی بهاری و لطیف بود ، هیچ چیزی بیشتر از قدم زدن تو این هوا نمی تونست حال مامان رو دگرگون کنه ! به اندازه یه بهار بهمون خوش گذشت .

عرشیا چترشو هم با خودش آورده بود  که اگه دوباره بارون اومد خیس نشه .

 عسل مامان ! خونه مامان جون من ، هم نزدیک کوهه هم جنگل . اون طرفها که میرم روحم تازه می شه و احساس می کنم زنده ام .

متاسفانه من کمی ازشون فاصله دارم . و هزار حیف که هر روز نیستم تا مثل سالهای قبل بهار ، تابستان ، پاییز و زمستان رو با تمام وجودم احساس کنم !!!!  این خیلی غم انگیزه 

پارک هم رفتیم " یعنی جایی که آدمها به تقلید از خدای هنرمندشون تو جاهایی که درخت و رودخانه ای وجود نداره درخت های قشنگ

می کارند ، حوضچه های آب درست می کنند که یه عالمه ماهی داره یه چیزی که بهش می گن آب نما و آب با فشار ازش بیرون می آد و کمی که بالا می ره به طرف پایین سرازیر می شه و وسیله بازی برای بچه ها و ..... . "

نزدیک خونه مامان جونم اینا پر از پارکه ، اونجا واقعا معرکه است !!!  تو که بیای  ،‌مامان می بردت اونجاهارو ببینی .

شب هم موندم خونه مامان جونم و کلی با عرشیا بازی کردم که بی صبرانه منتظره تو بیای تا اسباب بازیهاشو بهت نده !!! 

            

 می گه تو کوچولویی و بلد نیستی بازی کنی ! الهی فداش بشم که اندازه ستاره های آسمون دوستش دارم .  

تو رو هم دوست دارم طراوت زندگی مامان  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان ارمیا
29 فروردین 91 9:05
بابا کشتی منو.بنویس دیگه. ای بابا. چقدر صبوری. زود باش. از این به بعد باید با خود واقعیش حرف بزنی . نوشته هات رنگشون تغییر می کنه.


برو بخون نوشتم دوستم