جمعه دلگیر
سلام خورشید مامان
حالت که خوبه ؟؟!!
امروز جمعه است و الان دیگه غروب شده . اینجا هوا بارانیه و آسمون ابری !!! دل مامان به اندازه همین آسمون گرفته !!! و از صبح تا حالا به اندازه آسمون گریه کرده در ضمن معده مامان خیلی درد می کنه ؛ میشه دعا کنی خوب بشه ؟!
متاسفم که اینطور شده عزیز دلم ! گاهی وقتها فقط گریه کردن باعث میشه غصه هامون کم بشه و دوباره خوشحالی بیاد سراغمون .
از صبح تا دو سه ساعت قبل باد خیلی شدیدی می وزید ، می دونی که مامان چقدر از باد می ترسه ! دیشب هم همینطور ، به همین علت مامان اصلا دیشب خوب نتونست بخوابه .
دلم یه عالمه برای مامان جون و آقا جونم و برادر و خواهرام تنگ شده ولی نشد برم ببینمشون . اونها هم خیلی منتظرم بودند و هی زنگ می زدند ولی .... .
خوش به حال اونهایی که روزی چند بار پدرو مادرشونو می بینن ! مطمئنا اونها نمی تونن حال الان منو درک کنند ؟؟
هیچ جای دیگه ای هم دلم نمی خواست برم همش موندم خونه و ..... .
امروز می خواستم یه خبر خوب بهت بدم ولی اصلا حس دادن هیچ خبر خوشی رو به هیچ کس ندارم ! منو ببخش سیب سرخ آرزوهام !!!
بهت قول می دم زودی حالم خوب بشه و دوباره بیام پیشت .
راستی نیم ساعت پیش کلی با عمه مهنازت اس ام اس بازی کردیم ؛ بهت سلام رسوند و خواست که براش دعا کنی !! بهش گفتم که تو یه عالمه دوستش داری !