سیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهامسیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهام، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

قاصدک دوست داشتنی من رهام

تولد پدر بزرگ ها

1391/1/21 9:43
نویسنده : زهرا
773 بازدید
اشتراک گذاری

بهار که میشه پروانه ها کم کم متولد می شن و به پرواز در می آن ؛ پروانه قشنگم بهار شده ها  !!!

امروز دوشنبه است . یعنی از شروع هفته سه روز داره می گذره . دیروز آقاجونم بیمارستان بود و من اوقاتم تلخ تلخ .  رفته بود چشمش رو عمل کنه ، الهی شکر الان حالش خوبه .

دیشب با پدر و خانواده دایی علی رفتیم دیدنش . در ضمن تولدش هم بود  پدر پیشنهاد داد براش کیک تولد بگیریم ،  زن دایی کیک گرفت   و ما گل و چیزهای دیگه . حسابی بهش روحیه دادیم . یه تولد خودمونی گرفتیم و کلی خندیدیم .

عرشیا عسل دلش می خواست شمع ها رو فوت کنه ؛ گفتیم نمی شه تولد آقا جونه و باید خودش شمع ها رو فوت کنه . الهی بگردم اینقدر آقا و فهمیده شده که قبول کرد ( آخه عرشیا عاشق کیک تولد و فوت کردن شمعه !!! مامانش به هر بهونه ای براش کیک درست می کنه و تولد می گیره ) .  باز دلمون نیومد و قرار شد آقا جونم به همراه کوچکترین نوه ها یعنی محمد و عرشیا شمع ها رو فوت کنند . کلی عکس گرفتیم .

جالب اینجاست که دیروز تولد آقا بزرگ هم بود ( امروز هم نوبت آقا بزرگه بریم سراغش ) . منو پدر باباهامون ٢٠ فروردین دنیا اومدند و مامان جفتمون اردیبهشت (شاید واسه همینه که بین ماههای بهار من عاشق اردیبهشتم ، چون عاشق مامانم هستم ؛ فروردین بوی پدر می ده و اردیبهشت لبریز از عطر مادره ) .

یه اتفاق خیلی خوشحال کننده هم افتاده که باعث شد دیروز تو ذهن همه ماندگار بشه . بعدا بهت می گم اون اتفاق چی بود  !!!!!!

بهار زندگی مامان !    عاشقتم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان ارمیا
22 فروردین 91 12:31
سلام. الهی. خیلی ناراحت شدم. ایشالله بهتر میشه.



مرسی دوستم