سیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهامسیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهام، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

قاصدک دوست داشتنی من رهام

شب قدر

1390/6/2 15:04
نویسنده : زهرا
440 بازدید
اشتراک گذاری

79عزیز دلم امروز مامان کمی خسته و بی حوصله است ، آخه دیشب خوب نخوابیده ؛ چون که دیشب شب قدر بود و مامان داشت دعا می خوند و با خدا حرف می زد .                        

پدر رفت بیرون ، ولی مامان کلی کار داشت که باید حتما انجامشون می داد . علاوه بر این دوست داشت تنها باشه .

گل مامان بذار کمی از شب قدر برات بگم : اون شبیه که خدا گفته از هزار ماه بهتره ؛ تو ماه مبارک رمضان ( همون ماهی که خدا از بنده هاش خواسته تا مهمون خودش باشند) سه شب وجود داره که یکی از اونها شب قدره ، قرآن خدا تو این شب به پیامبر عزیزمون نازل شده .

                                                 Koran

خدای مهربون تو این شب توجه خاصی به بنده هاش داره و براش آدم خوب و بد فرقی نمی کنه ، از همه آدمها خواسته تو این شبها از ته دلشون صداش کنندو باهاش حرف بزنند ، می خواد یادشون بیاره که یه روزی همشون نفس در نفس خدا بودند و هنوز هم می تونند بهش نزدیک بشن .

توی این شبها هر کسی یه جوری با خدا حرف می زنه ولی یه سری از اعمال بین همه مشترکه ؛ مثلا بیشتر اونها قرآن رو رو سرشون می گیرند و از خدا به خاطر خطاهشون عذر خواهی می کنند و امیدوار هستند که خدای مهربونشون اونها رو می بخشه ، میگن تو این شب تقدیر یک سال یا شاید هم تمام عمر انسان بوسیله خدا رقم می خوره و به دست نازنین امام زمان ( عج) تایید و امضاء می شه . امام زمان کسیه که همه منتظرند تا بیاد و مشکلات دنیا رو حل کنه .

 آخه گل مامان ! دنیای ما پر از مشکله

امام زمان تو دنیای ماست ولی ما نمی تونیم ببینیمش و این خیلی غم انگیزه 

 اون منتظره تا یه عده آدم خوب پیدا بشن و کمکش کنند تا قیام کنه، می بینی قاصدک مامان هنوز ما تو دنیامون زیاد آدم خوب نداریم

همه مادرها دوست دارند حداقل قاصدکهاشون خوب باشند تا بتونند امام زمان رو یاری کنند ، منم خیلی دوست دارم تو یار امام زمان بشی ! انشاا...

قاصدکم ، مامان برای تو هم خیلی دعا کرده ، تو هم برای آدمهای دنیای مامان از خدا چیزهای خوب بخواه .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان پرهام
4 شهریور 90 16:35
سلام از خوبی های دنیا بیشتر بنویس!


سلام ؛ حتما ، ممنون از راهنمایی تون
مامان ارميا
5 شهریور 90 11:11
خانومي ما رو هم دعا مي كردي. من كه با ارميا جايي نتونستم برم. تو خونه جوشن كبير رو خوندمو ... زياد نتونستم اون طور كه دلم مي خواد باشه.سالهاي بعد كه ارميا بزرگ تر بشه حتما با پسملم مي رم دعا.انشاءاله.


هر چند کار خاصی نکردم و فقط بیدار بودم ولی تاجایی که می شد برای همه دعا کردم تو که هیچوقت یادم نمی ری ، البته اگر قابل باشم و خدا قبول کنه!
مامان زینب
5 شهریور 90 11:20
خیلی قشنگ نوشتین


ممنون از لطفتون
عسل
27 شهریور 90 14:49