درباره شب یلدا
گل خوشبوی مامان دلم برات پر می زنه
یه وقت پیش خودت فکر نکنی مامان بی عاطفه شده !؟ یاد تو توی تمام لحظه های من جاریه !!!
بعد اون سرماخوردگی همش فشارم می افته و ... با این حال تو این مدت چند بار مهمونی دادم و ...
گل مامان بازم فصل عوض شده و یکی از دیگه از فصلهای خوب و زیبای خدا از راه رسیده ، تا امروز نتونستم درباره اش باهات حرف بزنم . پاییز رنگ رنگ جاشو داده به زمستان پر از برف و سپیدی
( آخرین فصل سال )
اولین شب شروع فصل زمستان که بلندترین شب سال هست رو بهش میگن یلدا و اولین ماه این فصل دی ماهه.
شب یلدا خانواده های ایرانی دور هم جمع می شن و یه جشن کوچولو می گیرند ، خوراکی های خوشمزه می خورند که از مهمترین اونها هندوانه و آجیله
فال حافظ هم میگیرند ( حافظ یه شاعر خوش سخنه که ما معتقدیم اشعارش بویی از قرآن داره و خوندنش به آدم انرژی و امید می ده ) این هم تصویر مقبره حافظ شیرازی
شب یلدای امسال مامانم برام یه عالمه هدیه فرستاد ، دست گلش درد نکنه !
خانواده پدر امسال مهمون خونه ما بودند به همین دلیل من نتونستم تو جمع خانواده خودم باشم (انشاالله باشه برای سال بعد ) !
سعی کردم به روی خودم نیارم حالم خوش نیست تا به مهمونای عزیزمون خوش بگذره . مامان بزرگ و آقابزرگ ، عمه معصومه شاد و یه عالمه دوست داشتنی ، عمه فاطمه فداکار و مهربون و عمه مریم مومن و نجیب با خانواده هاشون مهمونای عزیز شب یلدامون بودند . همه آرزو می کردند سال دیگه تو هم باشی !!!!
اینم چند تا عکس از میز یلدای مامان ( اون روز سرکار بودم و وقت کمی برای چیدن میز داشتم مریض هم بودم وگرنه خیلی بهتر می شد ) .