رعد و برق
سلام
مامان امروز کلافه و خسته است ! دیشب هوا به شدت بارانی بود و رعد و برق عجیبی می زد ( وقتی بین ابرها برخورد و اصطکاک بوجود میاد یک صدای بلند همراه با نور شدید ایجاد میشه که بهش می گن رعد و برق )
چون تنها بودم این صداها خیلی اذیتم می کرد . آپارتمان ما در طبقه سوم قرار گرفته به همین دلیل شدت صداها چندین برابر میشه . احساس می کردم تمام خونه داره می لرزه . من تا قبل از ازدواج هیچ وقت تنها نبودم از تنهایی متنفرم ، تنها بودن اونهم تو شب خودش ترسناکه حالا فکرشون بکن که یه عالمه صداهای گوشخراش هم با این تنهایی همراه بشه دیگه چی می شه ؟؟!!!
بارون مستقیم می زد به پنجره و از درز اون می اومد داخل . کلی تلاش کردم تا از سرازیر شدن آب زیر تخت و خیس شدن پرده جلوگیری کنم ، همونوقت دو تا رعد و برق شدید زد که خیلی ترسیدم و ناخودآگاه گریه کردم خوب شد تو با من نبودی وگرنه حتما این ترس به تو هم منتقل می شد و شاید هم یه اتفاق خیلی بد می افتاد .
آقا جونم که بهم زنگ زد کمی آروم شدم . سعی می کرد بهم قوت قلب بده و تلقین کنه که رعد و برق یه پدیده قشنگه و به هیچ وجه ترسناک نیست !