كودكان سرزمينم! بهارتان سبز

1393/1/18 13:56

نویسنده : زهرا

347 بازدید

اشتراک گذاری

سلام قاصدکم

بهارت مبارک بهار زندگیم!!!!

تعطیلات عید تموم شد و من باز وقت نکردم آپ کنم؟! هر بار خواستم یه سری به وبت بزنم اومدی و چنگ انداختی دکمه های لپ تاپم رو از ریشه درآوردی و من به ناچار بی خیال شدم و .... تا اینکه تعطیلات تمام شد.

امسال اولین سالی بود که مرخصی نگرفتم و روزهایی رو که تعطیل رسمی نبود اومدم اداره. پدر هم می رفت سرکار. مسافرت هم نرفتیم!! البته پدر یه مسافرت بی نظیر برای اردیبهشت پیش بینی کرده که ایشاا... می ریم !!

لحظه تحویل سال رفتیم گلزار شهدا.

سومین سالگرد ازدواج منو خورشید آسمونم، ستاره زندگیم ، رضای عزیزم تمام شد و چهارمین سال زندگی مشترکمون با شروع بهار شروع شد تو هم وارد هفدهمین ماه تولدت شدی.

پسر نازنینم! هر روز شیطونتر از روز قبل می شی . تقریبا مفهوم بیشتر چیزهایی رو که بهت میگیم می فهمی ولی هنوز از حرف زدن خبری نیست البته یه چیزهایی می گی و با اشاره دست و سر و صورت منظورتو می فهمونی ولی به طور واضح صحبت نمی کنی.

چند وقتیه گیر دادی به کابینتها که مجبور شدم درشون رو با دستمال ببندم یه روز هرچی دستمال رو با دست کشیدی نتونستی باز کنی، شروع کردی با دندون کشیدیش؟!!؟!؟

نمکدانها رو برمی داری میاری وسط حال وای می ایستی و نمکش رو می ریزی رو فرش!! چند تا از ظرفها رو هم شکستی!! اینم از گوشی تلفن

علاقه عجیبی داری دستمال کاغذی برداری و صورتت رو تمیز کنی و بعد هم تا چشم مارو دور می بینی شروع مي كني به مزه مزه كردنش،یه روز تو خونه مامان جونم دیدم دستمال دستته اومدم ازت گرفتم و بردم پرت کردم تو سطل زباله بعداً کاشف به عمل اومد که مامان جونم خواسته بره حموم گوشواره هاشو گذاشته بوده لای اون دستمال و گذاشته بوده روی میز آرایش و تو وروجک هم برش داشتی و بعد هم اون ماجرا پیش اومد متاسفانه موضوع وقتی مشخص شد که زباله ها رو از خونه برده بودند. مامانم برای اینکه من ناراحت نشم مدام می گفت فدای سرتون اصلاً مهم نیست گوشواره مي خوام چكار ؟؟!!؟!؟!