سیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهامسیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهام، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

قاصدک دوست داشتنی من رهام

نهمین شام بهار (سالگرد ازدواج)

1391/1/10 1:14
نویسنده : زهرا
1,599 بازدید
اشتراک گذاری

ستاره قشنگ آسمون دلم شبت بخیر

امشب اولین سالگرد ازدواج منو پدر بود   سال گذشته یعنی سال ١٣٩٠ ( نهمین شب بهار ) ؛ منو پدر رسما زندگی مشترکمون رو شروع کردیم . یعنی از خانواده های عزیزی که جونمون واسشون در می رفت جدا شدیم و اومدیم به خونه قشنگی که الان توش زندگی می کنیم .

امشب منو پدر خانواده هامون رو دور هم جمع کردیم تا تو شادی سالروز تولد دوبارمون شریک باشند . اول قرار بود همه باهم بریم زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) بعد هم شام و ...

ولی دیشب هوا بارونی شد و سرد ؛ و امروز هم تا ظهر هوا ابری بود اینه که برنامه عوض شد قرار شد بریم یه پارک نزدیک خونه که اگر یه موقع بارون اومد یا کسی سردش شد بتونیم سریع برگردیم خونه ؛ هوا واقعا سرد بود تازه باد هم می اومد کمتر از یکساعت تو آلاچیق قشنگ پارک نشستیم و تو همون لحظات کم یه عالمه خندیدیم و بهمون خوش گذشت ولی به ناچار برگشتیم خونه آقا بزرگ و شام رو اونجا خوردیم . همه چیز عالی بود یه جشن ساده و صمیمی . من دلم می خواست جشن تو خونه خودمون باشه ولی خب خونه ما خیلی نقلیه و مهمونای ما حدود 40 نفر بودند .

همه زحمت کشیدند و بهمون هدیه دادند منو پدر از همشون ممنونیم .

از خاله فاطمه عسل ، خاله مهری نازنین ، عرشیا کوچولو و محمد وروجک عمه هم خیلی متشکرم که بهم تو آماده کردن وسایل پذیرایی از مهمونها یه عالمه کمک کردند .

یک سال گذشته تجربه متفاوتی تو زندگی منو پدر بود ، هم روزهای خیلی خوب داشتیم هم روزهای کمی سخت . و امروز از اینکه یکساله کنار همدیگه هستیم خیلی خوشحالیم و حتما بودن تو ، این خوشحالی رو هزار بار بیشتر می کنه .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)