این انتظار شیرین

سلام گل مامان  ! هنوز تو نیستی ، نه که نباشی ؛ پیش منو پدر نیستی ! پیش خدا و فرشته های مهربونشی، خوش بحالت ! نیستی ولی انتظارت هست ، چه انتظار لطیفی !!! با اینکه نیستی می بینی مامان چقدر بهت فکر می کنه ؟!!؟ و از امروز تصمیم گرفته زیادتر باهات باشه وکلی باهات حرف بزنه . خوشحالی مگه نه؟؟!

وقتی ما از خدا بخواهیم و خدا هم اراده کنه و مصلحت بدونه تورو می فرسته پیش ما ، این اومدن اسمش تولده  تو می شی یه هدیه مخصوص از طرف خدای مهربون برای ما

                                     . هدیه به چیزی میگن که برای خوشحال کردن یکی ، بهش توسط یه نفر دیگه داده می شه ولی  هدیه هایی که خدا می ده با همه هدیه های دنیا فرق می کنه ! وای که چقدرخوشحال کننده است داشتن هدیه ای مثل تو!!!.

ما نمی دونیم تو دختری یا پسر ، البته فرقی هم نمی کنه ؛ برای منو پدر مهم داشتن توست ؛ و اینکه لایق پذیرش این عطیه الهی باشیم و بتونیم زندگی رو یادت بدیم .

وقتی بیای من که زهرا هستم می شم مامانت و رضا میشه پدرت . تو وقتی بتونی حرف بزنی می تونی منو مامان صدا کنی و رضا رو بابا یا پدر (البته من دوست دارم پدر صداش کنی خودش هم بدش نمیاد) . و باز وقتی بزرگتر شدی می تونی هرجور که دوست داشتی صدامون کنی حتی به اسم کوچک !

مثلا (ما پدرمون رو جورای مختلف صدا می کنیم مثلا من  وقتی خیلی از دیدنش خوشحال باشم می گم پدر ، وقتی کنارشم و احساسم معمولی یا کمی رسمیه می گم آقاجون ، تو گوشیم اسمشو ددی save کردم و مواقعی که بخوام توجهشو به یه چیز مهم جلب کنم بهش می گم مشدی ، تازگیها حاجی هم بهش می گیم آخه از سفر مکه برگشته . "حتم دارم می دونی مکه کجاست ، اون خونه خدا رو زمینه . من ندیدمش ولی می گن فوق العادست ! انشاا.... یه روز باهم می ریم اونجا !"به مامانمون معمولا مامان می گیم ولی خاله فاطمه طلا هم صداش می کنه ، آخه از نظر اون مامانم واقعا طلاست !