پايان 26 ماهگی
سلام عزيزترينم
قاصدك من،26 ماه از روزي كه همدم روز و شبم شدي گذشت . و من آرزو مي كنم
27 ماهگيت با يه دنيا خنده شروع بشه و با بينهايت شادي به پايان برسه.
يه عالمه عكس دارم با يه عالمه چيزهايي كه دوست دارم برات بنويسم ولي وقت نمي كنم . گاهي تصميم ميگيرم كلا بيخيال اين فضاي مجازي بشم و خاطراتت رو تو يه دفتر بنويسم كه بروزتر باشه . اما گاهي وقتها بشدت دلم براي وبلاگت تنگ ميشه و ... .
فعلا چند تا از عكسهاي يكي دو ماه اخير رو مي گذارم تا اگر لطف حق ياري كرد كم كم نوبت برسه به عكسهاي جديدتر
وقتي مي ريم خونه دايي مي ري ميشيني داخل شومينه ، همه مي گن اينجا خونه رهامه
اينم از كاميون كوچولوت كه فكر مي كني بايد سوارش بشي
وقتي ميريم هايپرمي
داري تلويزيون تماشا مي كني كم كم داره خوابت مي بره
اينم نفس خاله عرشيا : براي اينكه به تو خوش بگذره و بخندي هر كاري مي كنه
شالاپ شولوپ آب بازي
اينم از شاهكار جديدت
نارنگي رو چلوندي و آبش رو ماليدي به سر و صورتت
اينم از نقاشي هات
قبول باشه . اينجا امامزاده عينعلي و زينعلي تو پونكه
وقتي مي ريم بوستان
روزهايي كه مي ريم خونه مامان جون، دايي احسان بايد رو دستش بلندت كنه تا دستهاتو بزني به سقف