پسر کوچولوم داره بزرگ می شه
الهی فدات بشم که مامان وقتی خونه است از دست تو نمی تونه لپ تاپش رو روشن کنه . یه عالمه عکس می گیرم ولی هیچ وقت فرصت نمی کنم به موقع بذارمشون تو وب.
گل نازم ؛ بالاخره بعد از سه هفته گچ پامو باز کردم و از شرش خلاص شدم ولی هنوز نمی تونم به راحتی راه برم. دکتر گفته باید یه مدت مراقب باشم و کمی احتیاط کنم تا کاملا خوب بشه . (یادم رفته بود بگم تقریبا سه هقته پیش داشتیم با عمه اعظم اینا می رفتیم بیرون تو هم بغلم بودی که تو کوچه مچ پام چنان پیچ خورد که تاندونش آسیب دید و مجبور شدم پامو گچ بگیرم ) چند روزی هم خونه بودم ولی مگه تونستم استراحت کنم از بس که ماشاالله تو بدو بدو می کنی و منم دنبالتم تا خدای نکرده اتفاقی برات نیفته .البته کارهای عقب افتاده خونه هم که وای خدایا... .
الان تو و پدر خوابیدید و من با اینکه به شدت خسته ام و خوابم میاد اومدم تا به چیزهایی بنویسم و چند تا عکس بذارم بعد برم بخوابم.
قاصدک مامان! يك ماه پيش اینطوری حرف می زدي و الان كه دارم مي نويسم كمي پيشرفت كردي
بابا :یعنی بابا
بابا:یعنی مامان (البته چند وقتیه یاد گرفتی منو مامان صدا کنی ، تو چشام زل می زدی و میگفتی بابا !!!!) خاله فاطمه می گه باباش تمام دنیاشه بخاطر همین همه رو بابا صدا می کنه!! حتی یه مدت به عرشیا هم می گفتی بابا که عرشیا با تعجب و خنده می گفت: خاله رهام فکر می کنه من باباشم؟؟!؟!؟!
بابا: یعنی بیا
بابا: یعنی بده
بابا: اشاره به هر ماشینی که شبیه ماشینمونه
بابا: تلفن داره زنگ می خوره
بابا: یکی پشت دره ( صدای آیفون )
ماه : آگوگا (كشته اين واژه سازيت شدم عشقم)
غذا: همّ
آب آب : آب یا هر نوشیدنی دیگه
آب آب : دلت مي خواد بري حمام
نی نای : آهنگ ریتمیک می خواي
تکون دادن سر و انگشت اشاره همزمان و پیوسته و زمزمه کردن یه سری کلمات : یعنی نوحه و سینه زنی می خواي
اَبَّر : می خواي نماز بخوني یا صدای اذان شنیدي یا مهر پیدا کردي
اِسا : احسان
عَتیا: عرشیا
عسل: خاله فاطمه
عزیزَ: عزیزم
تا تا: تاب بازی
وقتی چیزی رو بهم می ریزی : اَااَاَ
اٌتاد: افتاد
ائجا: اینجاست
اِندا: هندوانه
اَم اَم : به به مامان
جوجه: تمام پرنده ها
صداهایی رو که بلدی تقلید کنی:
قطار : چی چی چی چی
باد : فوووووووو
چرخ گوشت : اَاَاَ (صدا تو گلو )
قورباغه: غو
پیشی: مو (خیلی کوتاه و تند میگی)
هاپو: هاپ هاپ (خیلی سریع و بم تلفظ می کنی)
ببعی: بَ (زبونت رو هم در می آری)
جوجو: جی جی
زنبور: الهی فدات بشم وقتی زنبور میشی (دو تا دستاتو می گذاری رو هم و بالا و پایین می بریش و میگی زززززززززز) (این حرکتو خاله مهری یادت داده )
قبلا هر جونوری می دیدی می گفتی هاپ هاپ ؛ فرقی هم نمی کرد پرنده باشه چرنده باشه واقعا هاپو باشه ولی خدارو شکردیگه فهمیدی با هم فرق دارند.
پوشک که می بینی می گی اَ اَ بیف (زبونت رو در می آری) حالا تمیز باشه یا نه فرقی نداره
اسم عمه اعظم رو می آریم: می گی : تا تا (از بس که می بردت تاب بازی تو پارکینگ)
عاطفه رو می بینی دیگه رهاش نمی کنی ؛ مدام صداش می کنی عاااا تا همه کارهاتو ببینه
|*•.♥*●¤ ¤●*♥.•*| |*•.♥*●¤ ¤●*♥.•*| |*•.♥*●¤ ¤●*♥.•*| |*•.♥*●¤ ¤●*♥.•*|
خاله فاطمه رو که می بینی : می گی عسل (دستتو می اندازی دور گردنش و صورتت رو می مالی به صورتش و هي مي گي عزيزم عزيزم ) بعد هم دستشو می گیری می بری تا تو گوشیش برات قرآن بذاره گوش کنی. تازگيها بقيه رو هم عزيزم مي كني.
به محض دیدن دایی احسان : می ری توپت رو میاری تا باهات بازی کنه . از بیرون میاد تا لباساشو عوض کنه میری پشت در اتاقش از زیر در نگاه می کنی و صداش می کنی ( اِسا ). اونم که دلقک !!! یه چیزی از زیر در رد می کنه و هی تکونش می ده و توهم ریسه می ری از خنده. یا صدات می کنه و تو هم هی با تعجب می گی اِ اِ .
خاله مهری هم از بس وقتی می خواد بشورتت کلی مراسم خنده دار اجرا می کنه تا می بینیش میگی اَاَ و فرار می کنی تا خاله دنبالت کنه (وروجک)
نشستی تو سبد و آقاجونو مجبور کردی تابت بده
اینجا هم لای ملافه دارند تابت می دن
امان از دست خاله مهری با این کارهاش
داری با خاله فاطمه صحبت می کنی
تو حیاط خونه عزیز روزی چندبار لباساتو خیس می کنی
فدات بشم با اون ژستت
آخه پیشی کوچولو اون زیر چکار می کنه؟؟؟!!!
در حال بازی و شادی با اشکان نوه عمه رقیه (این عکسها رو الهه جون مامان اشکان گرفته)
راستی امروز به کاری کردی که عزیز کلی نگران شده در باز بوده و عزیز یه لحظه دیده نیستی و دویده تو پارکینگ و بعد متوجه شده صدات از راه پله میاد و خلاصه اومده دیده یه طبقه رفتی بالا و صندلت رو هم گرفتی تو دستت . الهی دورت بگردم که داشتی می رفتی خونه خودمون . مامان برات بمیره حتما فکر کردی مامان و پدر خونه هستند. خدا رحم کرده از پله ها نیفتادی !!!
چند روز قبل یکی از صندلی های میز ناهار خوری رو چنان کشیدی انداختی که خودت از صدای افتادنش ترسیدی و کلی گریه کردی البته به پات هم خورده بود و خدا رحم کرد رو سرت نیفتاد.
بعضی وقتها خیلی کارهای خطرناکی انجام میدی الهی که خدا مواظبت باشه نفسم