باز اومدم
گلبرگ با طراوتم سلام
عزیز دلم بیستمین ماه بودنت در کنار ما به نیمه رسیده و تنها سه ماه و نیم دیگه مونده تا دو سالت بشه هستی مامان .
این مدت برای من مثل چشم برهم زدنی بود . لحظه های خوشی که تو این مدت در کنار تو داشتم هرگز از لوح وجودم پاک نخواهد شد!!!!
خیلی وقته نتونستم آپ کنم. ولی امروز که خونه ام همه کارامو رها کردم تو هم که لالا کردی می خوام هر چقدر شد عکس بذارم. البته اگه زودی بیدار نشی!!
مراجعه به ادامه مطلب:
عرشیا رفته تو اتاقش پفک می خوره برای اینکه تو دلت نخواد ؛ تو هم اینقدر رفتی صداش کردی " عَتْیا بابا " یعنی : عرشیا بیا . که دلش نیومد درو باز نکنه و پفکش رو نگه داشت بعدا بخوره
الهی فدای جفتتون بشم خودم تنهایی
این اولین بستنی عمرت بود که تنهایی تا ته خوردیش و حساسیت بهش نداشتی (چونکه به شیر
آلرژی داری بستنی هم نباید بخوری ) .
می خواهیم بریم مهمونی
تعطیلات عید فطر الموت
دینا برات شکلک در می آره تو هم از خنده غش کردی
اینقدر با این سنگریزه ها بازی کرده بودی که سر انگشتات همه پوسته پوسته شده بود.
شانه های پدر؛ مرتفع ترین نقطه دنیا برای تو
(نوش جانت ! جان شیرینم) قاصدک من عاشق هندوانه است. به هندوانه می گه اِنْدا